بههوش باشید!!!
( 828)پس ز مستیها بگفتند ای دریغ |
|
بر زمین باران بدادیمی چو میغ |
( 829)گستریدیمی درین بیداد جا |
|
عدل و انصاف و عبادات و وفا |
( 830)این بگفتند و قضا میگفت بیست |
|
پیش پاتان دام ناپیدابسی است |
( 831)هین مدو گستاخ در دشت بلا |
|
هین مران کورانه اندر کربلا |
( 832)که ز موی و استخوان هالکان |
|
مینیابد راه پای سالکان |
( 833)جملهْ راه استخوان و موی و پی |
|
بس که تیغ قهر لاشی کرد شی |
( 834)گفت حق که بندگان جفت عون |
|
بر زمین آهسته میرانند وهون |
( 835)پا برهنه چون رود در خارزار |
|
جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار |
( 836)این قضا میگفت لیکن گوششان |
|
بسته بود اندر حجاب جوششان |
( 837)چشمها و گوشها را بستهاند |
|
جز مر آنها را که از خود رستهاند |
( 838)جز عنایت که گشاید چشم را |
|
جز محبت که نشاند خشم را |
( 839)جهد بیتوفیق خود کس را مباد |
|
در جهان والله اعلم بالسداد |
بگفتند اى دریغ: مقصود دو فرشته است که در بیتهاى پیش آمد.
باران بر زمین دادن: استعاره است از عدل و داد کردن. (اگر ما در زمین بودیم، چون خاکیان گناه نمىکردیم).
این بگفتند: یعنی هاروت و ماروت.
کربلا: (اسم خاص) معروف، در اینجا یعنی گرفتاری و مشکل، خطر و دشوارى است.
بیست: بایست.
کورانه در کربلا راندن: ندانسته در کارى بزرگ و پر ماجرا داخل شدن. چنان که فریب خوردگان حکومت کوفه بىآن که بدانند با رفتن به کربلا و جنگ با سبط رسول خدا چه گناهى مىکنند، گستاخانه رفتند و در عذاب الهى جاودانه ماندند.
موسى و استخوان هالکان: کنایه از آثارى که از پیشینیان گرفتار قهر خدا بر جاى است.
چنان که در قرآن کریم و حدیثهاى رسول (ص) و امامان (ع) آمده است: بدان گذشتگان و پایان کارشان بنگرید و عبرت بگیرید.
استخوان و پشم آن گرگان عیان بنگرید و پند گیرید اى مِهان
عاقل از سر بنهد این هستى و باد چون شنید انجام فرعونان و عاد
3122- 3121 / د /1
شىء لا شىء کردن: نابود ساختن، تباه کردن.
عَون: یارى.
جفت عون: برخوردار از عنایت حق. بندگان جفت عون: که خداشان یارى شان مىکند. گرفته از قرآن کریم است« وَ عِبادُ اَلرَّحْمنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى اَلْأَرْضِ هَوْناً»: و بندگان رحمان که بر زمین آرام و بىآزار مىروند.[1]
هَون: آرام.
خار زار: دنیاست که مرد حق در آن با ملاحظه وپرهیزگارانه قدم می گذارد.
وقفه: درنگ، تأمل.
پرهیزکار: پرهیزکارى، احتیاط.
حجاب: پرده، پوشش. چنان که در قرآن کریم است « وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها»: آنها را گوشهاست که با آن نمىشنوند.[2]
آنها که از خود رستهاند: مردان حقاند .
خود: نفس آدمی است.
جوش: یعنی شوروهیجان ، شوق و ذوق که به آمدن به زمین داشتند.
وَ اللَّهُ أعلَم بالسَّداد: و خدا بدان چه راست است داناست. (سداد: درستى، راستى).
( 828) هاروت و ماروت بر اثر مستى گفتند ما اگر عوض بنى آدم در زمین بودیم مثل ابر باران رحمت بر زمین نازل مىکردیم. ( 829) در روى زمین که اکنون بىدادگرى حکمفرما است عدل و انصاف گسترده عبادات را رایج نموده وفا را جانشین جفا مىکردیم.( 830) این سخن را مىگفتند ولى قضا مىگفت آهسته که دامها در جلو راه است. ( 831) گستاخانه بدشت بلا خیز مرو و کور کورانه خود را برنج و بلا دچار نکن. ( 832) که در این وادى بقدرى از مو و استخوانهاى کسانى که هلاک شدهاند ریخته که پاى راهروان براى قدم زدن راه پیدا نمىکنند. ( 833) از بس تیغ قهر خداوندى کشتار نموده که تمام طول راه استخوان و موى و پى است. ( 834) خداى تعالى فرمود بندگانى که با یارى ما قرینند در روى زمین آهسته و سبک راه مىروند. ( 835) شخص محتاط و پرهیزکار که پا برهنه باشد در خارستان چگونه راه مىرود؟ آیا جز این است که با تأنى و فکر قدم بر مىدارد؟. ( 836) قضا این سخنان را مىگفت ولى گوش آنها در پرده مستى بسته شده بود . ( 837) جز کسانى که از خود رستهاند همه مردم چشم و گوش خود را بستهاند . ( 838) جز عنایت حق کیست که چشمها را بگشاید و جز محبت چه عاملى مىتواند خشم و غضب را فرونشاند. ( 839) الهى که در عالم کسى کوشش و جد و جهد بدون توفیق خداوندى نداشته باشد.
سخن از هاروت و ماروت است که مست مشاهده جمال حق بودند و خود را از هر لغزشی در پناه عصمت حق میدیدند. آنها میگفتند: اگر در زمین بودیم آن را آباد و پُراز عدل و داد و عبادت میکردیم. قضای الهی در جواب میگفت: صبر کن، بایست، آهسته برو تا در دام نیفتی. مولانا می گوید: بههوش باشید، مبادا بدون مطالعه و بصیرت، قدم در جایگاه رنج و ابتلا بگذارید. نظر به اقوامی است که از راه خدا دور افتادند و هلاک شدند، مانند قوم عاد، قوم لوط، قوم ثمود ... که «تیغ قهر» الهی آنها را نابود کرد. «بندگان جفت عون» بندگانی که یاری حق با آنهاست. آنها در دنیا آهسته و با افتادگی زندگی میکنند. این مطلب اشاره است به آیه شریفه سوره فرقان که میفرماید: و بندگان خاص خدا آناناند که بر زمین، نرم و آهسته میروند و چون به ایشان خطاب کنند: بگویند نادان، سخنی خوب و بایسته پاسخ گویند.
در ادامه مولانا می گوید: شوروهیجان حاصل از مشاهده حق، حجاب این دو فرشته شده بود و سخن قضا را نمیشنیدند. مولانا میگوید: جز مردان راه یافته، چشم و گوش دیگران نمیتواند سخن قضای حق را بشنود و راه درمان گشودن چشم باطنی فقط عنایت و محبت حق است. و «توفیق» حاصل از عنایت حق است که جهد و کوشش بدون آن بهجایی نمیرسد، پس شرط رستگارى همراه بودن توفیق حق است، و توفیق حق را با درخواست توأم با اخلاص به دست می توان آورد. اگر سالک ندانسته پا در راه نهد به گمراهى در افتد و آن که به خود مغرور شود شیطان بر او دست می یابد. بنابراین سالک را باید که لحظهاى از فرمان حضرت حق سر نپیچد. زیرا که پروردگار، راه درست و استوار را بهتر میداند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |