[ و فرمود : ] هیچ بى‏نیازى چون خرد نیست ، و هیچ درویشى چون نادانى و هیچ میراثى چون فرهیخته بودن و هیچ پشتیبان چون مشورت نمودن . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(121)
جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 8:58 عصر  

گلستان معرفت، هدیهْ انبیا(ادامه4)


( 1137)هم از آن سو جو جواب ای مرتضا

 

کاین سؤال آمد از آن سو مر تو را

( 1138)گوشهْ بی‏گوشهْ دل شه‌رهی است

 

تاب لا شرقی و لا غرب از مهی است

( 1139)تو ازین سو و از آن سو چون گدا

 

ای که معنا چه می‌جویی صدا

( 1140)هم از آن سو جو که وقت درد تو

 

می‌شوی در ذکر یا ربی دوتو

( 1141)وقت درد و مرگ آن سو‌می نمی‏

 

چون که دردت رفت چونی اعجمی‏

( 1142)وقت محنت گشته‌ای الله گو

 

چون که محنت رفت گویی راه کو

( 1143)این از آن آمد که حق را بی‏گمان

 

هر که بشناسد بود دائم بر آن

( 1144)وان که در عقل و گمان هستش حجاب

 

گاه پوشیدست و گه بدریده جیب

( 1145)عقل جزئی گاه چیره گه نگون

 

عقل کلی آمن از ریب المنون

( 1146)عقل بفروش و هنر حیرت بخر

 

رو به خواری نه بخارا ای پسر

 

آمدن سؤال از آن سو: طرح مشکل‏هاى عقلانى در اندیشه انسان زاده عقل است و عقل افاضتى است از عالم بالا به انسان، و معلوم است که روح حیوانى را در حل این مشکل بهره نیست و چون اشکال برخاسته از عقل است که داده خداست گشودن آن را هم از خدا باید خواست.

گوشهْ دل: یعنی خلوت‌گاه دل.

لا شرقى و لا غربى: گرفته از قرآن کریم است «زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ».[1]

دوتو می شوی: یعنی خم می شوی.

آن سو می‏نمی: یعنی به سوی حق میل می‏کنی.

صَدا: بازتاب آواز حق است.

اعجمى: که سخن به زبان بیگانه (جز زبان خود) رسا نتواند گفت. مجازاً: یعنی گنگ و غافل، رو گردان از حق، خدا نشناس.

حق را بی‌گمان بشناسد: یعنی معرفت او عاری از شائبهْ شک و ظن باشد.

وقت محنت اللَّه گو بودن: چنان که در قرآن کریم است« وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى اَلْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ اَلشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ.»[2]

حجاب: باید «حجیب» خوانده شود.

رَیبُ المَنُون: مرگ.[3]

عقل: همان عقل حسابگر و دنیایی است که با گمان همراه می‏شود. عقل مادی در راه حق سرگردان است، اما عقل خداجو که پیوسته با عقل کل است از حوادث روزگار در امان می‏ماند و به حقیقت می‏پیوندد. خوارى: کنایه از خود را به حساب نیاوردن، خود را ناچیز شمردن.

بخارا: شهر معروف در ما وراء النهر که نشأت گاه عالمان بسیار، از جمله محدث معروف محمد بن اسماعیل (وفات 253 یا 256 ه. ق) صاحب کتاب صحیح است. در این بیت و بیت‏هایى که نام بخارا در آن آمده اشارت است به علوم ظاهرى که بیشتر براى خود نمایى و مجلس آرایى فرا مى‏گیرند.

          اى مقلّد از بخارا باز گرد             رو به خوارى تا شوى تو شیر مرد

1292 / د /5

          آن بخارى غصّه دانش نداشت             چشم بر خورشید بینش مى‏گماشت‏

3855/ د / 3

 ( 1137) تو جواب هر اشکالى را هم از آن طرف بخواه زیرا که سؤال و مشکل تو هم از آن جا آمده‏ . ( 1138) گوشه بى‏گوشه دل راهى است متعلق بشاه و تابش« لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» از ماهى است که تابیده و دل را روشن کرده است‏ . ( 1139) تو اى کوه معنى از اینجا و آن جا چرا انعکاس صورت مى‏جویى‏. ( 1140) هر چه مى‏جویى از آن طرف بجوى که در موقع رنج و درد رو به آن طرف نموده صداى یا رب یا رب بلند مى‏کنى‏. ( 1141) در موقع درد و مرگ به آن طرف متوجه مى‏شوى پس وقتى درد مى‏رود چرا نفهم مى‏گردى‏. ( 1142) در حال محنت رو بخدا مى‏کنى ولى وقتى محنت تمام شد مى‏گویى راه کو و از کدام راه بروم. ( 1143) علت این دو دلى این است که اگر کسى خدا را بدون گمان و شک بشناسد همیشه بر عقیده خود استوار خواهد بود . ( 1144) ولى آن که در عقل و گمان محجوب شده گاهى بى‏پرده مى‏بیند و گاهى حق از نظرش پنهان مى‏گردد . ( 1145) بلى عقل جزئى گاهى غالب و گهى مغلوب است ولى عقل کلى از حوادث ریب و شک در امان است‏ . ( 1146) عقل و هنر بفروش و حیرت خریدارى کن بطرف خوارى و سبکى و سستى برو نه بطرف سختى‏ .

مولانا به اشکال‌کنندگان می‏گوید: ای بندهْ مورد رضایت حق، جواب سؤال را از همان‌جا بگیر که سؤال از آن بروز می‏کند؛ یعنی از عالم الهی سؤال کن؛ زیرا سؤال تو نیز از همان عالم به تو رسیده است. مولانا جواب سؤال را از منشأ سؤال می‌گیرد و می‏گوید: تو ای انسان، کوه معنا هستی، چرا از عوامل و اسباب دنیایی جواب مسائل عالم معنا را می‏خواهی و طلب می‏کنی؟ آن‌چه اینها به تو می‏دهند بازتاب آواز حق است. به درون خود گوش بده، صدای حق را از دل خود می‌شنوی، چون در دل سالک شاهراهی به حقیقت وجود دارد؛ در دل نوری می‏تابد که مطابق آیهْ شریفه سوره نور، نه شرقی است و نه غربی، آن نور حق است.

مولانابا الهام از آیات قرآن کریم می گوید: هنگامی‏که رنج و بلایی به تو روی می‏آورد دائم‌الله گویان می‏شوی، اما همین‌که رنج و بلا برطرف می‏شود، می‏گویی راه خدا کدام است؟![4] او می‏گوید: این عقل و هنرِ دنیایی را رها کن وحیران در حقایق عالمِ غیب باش. «خواریِ» راه حق را بپذیر و از جلال و شکوه دنیا بگذر.



[1] - (سوره نور،آیه 35)

[2] - (سوره فصلت،آیه 51)

[3] - (سوره طور،آیه 30)

[4] - سوره عنکبوت آیه 65


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [بدون نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 359 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401985 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]