( 1157)چونکه موسی بازگشت و او بماند |
|
اهل رای و مشورت را پیش خواند |
( 1158) گفته با هم: « ساحران داریم ما |
|
هر یکی در سحر، فرد پیشوا |
( 1159)آنچنان دیدند کز اطراف مصر |
|
جمع آردشان شه و صراف مصر |
( 1160)او بسی مردم فرستاد آن زمان |
|
هر نواحی بهر جمع جادوان |
( 1161)هر طرف که ساحری بد نامدار |
|
کرد پران سوی او ده پیک کار |
( 1162)دو جوان بودند ساحر مشتهر |
|
سحر ایشان در دل مه مستمر |
( 1163)شیر دوشیده ز مه فاش آشکار |
|
در سفرها رفته بر خمی سوار |
( 1164)شکل کرباسی نموده ماهتاب |
|
آن بپیموده فروشیده شتاب |
( 1165)سیم برده مشتری آگه شده |
|
دست از حسرت به رخها بر زده |
( 1166)صد هزاران همچنین در جادوی |
|
بوده منشی و نبوده چون روی |
( 67)چون بدیشان آمد آن پیغام شاه |
|
کز شما شاه است اکنون چارهخواه |
( 1168)از پی آن که دو درویش آمدند |
|
بر شه و بر قصر او موکب زدند |
( 1169)نیست با ایشان به غیر یک عصا |
|
که همیگردد به امرش اژدها |
( 1170)شاه و لشکر جمله بیچاره شدند |
|
زین دو کس جمله به افغان آمدند |
( 1171)چارهای میباید اندر ساحری |
|
تا بود که زین دو ساحر جان بری |
( 1172)آن دو ساحر را چو این پیغام داد |
|
ترس و مهری در دل هر دو فتاد |
( 1173)عرق جنسیت چو جنبیدن گرفت |
|
سر به زانو بر نهادند از شگفت |
( 1174)چون دبیرستان صوفی زانو است |
|
حل مشکل را دو زانو جادوست |
مداین: جمع مدینه: شهر
دیدن: تصویب کردن، پذیرفتن.
صَرّاف مِصر: فرعون، که ارزش همه چیز مصر را به خوبی میداند.
پیک کار: یعنی پیک با تجربه و کارآزموده.
مشتهر: یعنی مشهور.
مستمر بودن سحر در دل مه: چنان که ماه را به صورت گاوى ماده به مردم مىنمودند و از آن شیر مىدوشیدند.
شیر دوشیده زمه: جادوی این دو جوان در ماه نفوذ داشت؛ یعنی در فن جادوگری بسیار مهارت داشتند. و هر یک خلاق و مُبدع کارهای جدیدی بودند، نه پیرو دیگری.
بر خم سوار بودن: از جمله کارها که به جادوگران نسبت مىدهند، سوار شدن آنان بر خم و راندن آن است.
شکل کرباس: ماهتاب را در دیده بیننده همچون کرباس گز مىکردند و به مردم مىفروختند.
خُم روان کرده ز سحرى چون فرس کرده کرباسى ز مهتاب و غلس
4730 / د /6
شتاب: به شتاب.
سیم بردن و آگه شدن مشترى: جادوگر سیم تماشاگر را برابر کرباسى که از مهتاب بدو فروخته بود مىگرفت، در پایان خریدار از زیان خود آگاه مىشد و دریغ مىخورد.
مُنشى: نو آفرین، مبدع.
رَوى: راوى.
دو درویش: و«دو ساحر» موسی و برادرش هاروناند.
موکب: در فرهنگها گروه سواران یا پیادگان است که در رکاب شاه یا امیرى روند، ولى «موکب زدن» در این بیت به معنى ماندن و ساکن شدن است.
امرش: مرجع ضمیر موسى (ع) است.
ترس و مهر: به دلیل آن است که دو جوان جادوگر، از موسی و هارون بیم داشتند، اما چون آنها را نیز جادوگر میدانستند، دلشان میخواست که آنها را ببینند.
عِرق: رگ.
عرق جنسیت: کنایه از تعصب همکارى. (چون مردم فرعون موسى و برادرش را ساحر شناساندند، ساحران تحریک شدند و به فکر فرو رفتند که چگونه با آنان در افتند).
سر به زانو نهادن: کنایت از اندیشیدن. به فکر فرو رفتن. (اندیشیدند که با موسى (ع) چه باید کرد).
زانو دبیرستان صوفى بودن: به مراقبه نشستن. چنان که مىدانیم صوفى در حالت مراقبه سر بر زانو نهد وبا ذکر و تفکر می کوشند به کشف اسرار حق دست یابند.
صوفیى در باغ از بهر گشاد صوفیانه روى بر زانو نهاد
1358 /د4
( 1157) وقتى موسى از نزد فرعون بیرون آمد فرعون مشاورین خود را طلبید. (- مشاورین جمع شدند و آراء خود را بیان کردند. (- بالاخره هامان وزیر فرعون چنین رأى داده و راهنمایى نموده گفت اى پادشاه باید ساحران را جمع کرد. (1158 ) ما در استانهاى خود ساحران زبر دستى داریم که هر یک در کار خود بىنظیرند. ( 1159) صلاح در این است که سحره را از اطراف و اکناف کشور مصر جمع کنند و حاضر نمایند. ( 1160) پس او مأمورین براى جمع کردن جادوان باطراف و نواحى مصر فرستاد. ( 1161) و هر جا ساحر معروفى بود ده نفر پیک بسوى او فرستاد. ( 1162) دو جوان بودند که در کار جادو معروف و مشهور بودند بطورى که سحر آنها حتى بماه رسیده بود. ( 1163) از ماه آشکارا شیر دوشیده و در سفرها سوار خم شده و راه طى کرده بودند. ( 1164) ماهتاب را بشکل کرباس در آورده و آن را زرع نموده و فروخته. ( 1165) قیمت آن را که نقره بوده برداشته و برده و پس از آن مشترى خبر دار شده که مهتاب را عوض کرباس خریده و از تأسف انگشت بدندان گزیده. ( 1166) صد هزاران از این قبیل کارها کرده و در کار مخترع بوده نه اینکه از کسى دیگر آموخته و عمل کند. ( 1167) از طرف شاه به آنها پیغام بردند که شاه از شما چاره جویى مىکند. ( 1168) که دو درویش بقصر شاه آمدند. ( 1169) آنها چیزى جز یک عصا در دست ندارند که بامر آنها اژدها مىشود. ( 1170) شاه و لشکرش از دست آنها بىچاره شده و همه مردم بفغان آمدهاند. ( 1171) شاه ما را از این جهت نزد شما فرستاده که شما در این خصوص چاره بکنید تا بشما گنجهاى فراوان ببخشد. ( 1172) این پیغام که به آن دو نفر ساحر رسید هم ترس در دلشان پیدا شد و هم محبتى در دل خود نسبت بموسى احساس کردند. ( 1173) رگ جنسیت که در وجودشان جنبیدن گرفت از تعجب سر بزانو نهاده بفکر فرو رفتند. ( 1174) چون دبیرستان صوفى زانوى او است براى حل مشکلات زانوها چون جادو هستند.
براى آگاهى از داستان ساحران و خواندن فرعون آنان را، نگاه کنید به: تفسیرها، مخصوصاً تفسیر ابو الفتوح رازى ، دراین کتاب آمده است که ساحران بارگاه فرعون هفتاد و دو تن بودند، از آنها دوتن قبطی، وبه روایت دیگر از مردم بینوا بودند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |