( 1216)جان بابا چونکه ساحر خواب شد |
|
کار او بیرونق و بیتاب شد |
( 1217)هر دو بوسیدند گورش را و تفت |
|
تا به مصر از بهر آن پیگار زفت |
( 1218)چون به مصر از بهر آن کار آمدند |
|
طالب موسی و خانهْ او شدند |
( 1219)اتفاق افتاد کان روز ورود |
|
موسی اندر زیر نخلی خفته بود |
( 1220)پس نشان دادندشان مردم بدو |
|
که برو آن سوی نخلستان بجو |
( 1221) چون بیامد دید در خرما بُنان |
|
خفتهاى کو بود بیدار جهان |
( 1222) بهرِ نازِش بسته او دو چشمِ سَر |
|
عرش و فرشش جمله در زیر نظر |
( 1223) اى بسا بیدار چشم و خفته دل |
|
خود چه بیند دید اهل آب و گل |
( 1224) آن که دل بیدار دارد، چشم سَر |
|
گر بخسبد، بر گشاید صد بصر |
( 1225) گر تو اهل دل نهاى بیدار باش |
|
طالب دل باش و در پیکار باش |
( 1226) ور دلت بیدار شد مىخُسپ خوش |
|
نیست غایب ناظرت از هفت و شش |
( 1227) گفت پیغمبر که خسپد چشم من |
|
لیک کى خسپد دلم اندر وَسَن |
( 1228) شاه بیدار است حارس خفتهگیر |
|
جان فداى خفتگان دل بصیر |
( 1229) وصف بیدارى دل اى معنوى |
|
در نگنجد در هزاران مثنوى |
بیامد: فعل مفرد است ولى مقصود هر دو جادوگر است.
نازش: به معنى آرامش و استراحت است.
اهل آب و گل: کنایه از آن که جز جسم و احساس جسمانى چیزى در او نیست. آن که نیروى دیدن معنى ندارد.
اهل دل: یعنی مردان حق که چشم دل آنها حقایق را می بیند.
چشم سَر: آن که دلش بیدار است اگر چشم سرش خفته باشد، دیده درون او گشوده است.
هفت و شش: هفت فلک و شش جهت (کل عالم).
چشم تو بیدار و دل خفته به خواب چشم من خفته دلم در فتح باب
مر دلم را پنج حسّ دیگر است حسّ دل را هر دو عالم منظر است
3551- 3550 /د2
گفت پیغمبر: اشاره به حدیث نبوى است: «تَنامُ عَیناىَ وَ لا یَنامُ قَلبى.»[1] «تَنامُ عَینى و لا یَنامُ قَلبى.»[2]
وَسَن: یعنی چرت زدن، خواب کوتاه.
شاه: استعاره از چشم دل، چشم بصیرت.
حارِس: استعاره از چشم تن، چشم ظاهر.
خفتگان دل بصیر: مردانی هستند که راه به عالم غیب دارند.
( 1216) پدر آن دو جادوگر گفت اى جان پدر ساحر اگر بخواب رود کارش بىرونق و بىصاحب خواهد شد. ( 1217) فرزندان از سر قبر او مراجعت کردند و براى این کار مهم بمصر روانه شدند. ( 1218) چون بمصر رسیدند از موسى و خانه او سراغ گرفتند. ( 1219) اتفاقاً موسى در موقع ورود آنها در سایه نخلى بخواب رفته بود. ( 1220) مردم به آنها نشانى نخلستان را دادند. ( 1221) هر دو به نخلستان آمدند در آن حال موسى در خواب بود ولى تنها بیدار این جهان هم او بود. ( 1222) از روى ناز چشم ظاهر بسته ولى عرش و فرش در جلو دیدهاش آشکار بود . ( 1223) چه بسا اشخاصى که چشمشان بیدار و دلشان در خواب است آرى چشم اهل آب و گل چه مىتواند دید . ( 1224) ولى آن که دل بیدار دارد اگر چشم سرش بخواب رود صدها چشم مىگشاید . ( 1225) اگر اهل دل نیستى بیدار باش و در طلب دل کوشش و جد و جهد کن . ( 1226) و اگر دلت بیدار شد تو خود راحت بخواب زیرا آن که نگاهبان و ناظر تو است همه چیز را مىبیند و هیچ وقت غایب نیست . ( 1227) پیغمبر فرمود چشم من مىخوابد ولى قلب من هرگز بخواب نمىرود . ( 1228) شاه بیدار است گو نگهبان در خواب باشد اى جان فداى خفتگانى که دل بینا دارند . ( 1229) اى معنوى [معنوى تخلص مولوى است] شرح بیدارى دل در هزاران مثنوى نمىگنجد .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |