( 1290)آنچنان کز نیست در هست آمدی |
|
هین بگو چون آمدی مست آمدی |
( 1291)راههای آمدن یادت نماند |
|
لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند |
( 1292)هوش را بگذار وانگه هوشدار |
|
گوش را بر بند وانگه گوش دار |
( 1293)نی نگویم زآنکه خامیتو هنوز |
|
در بهاری تو ندیدستی تموز |
( 1294)این جهان همچون درخت است ای کرام |
|
ما بر او چون میوههای نیمخام |
( 1295)سخت گیرد خامها مر شاخ را |
|
زانکه در خامی نشاید کاخ را |
( 1296)چون بپخت و گشت شیرین لبگزان |
|
سست گیرد شاخها را بعد از آن |
( 1297)چون از آن اقبال شیرین شد دهان |
|
سرد شد بر آدمی ملک جهان |
( 1298)سختگیری و تعصب خامی است |
|
تا جنینی کار خونآشامی است |
آنچنان کز نیست در هست آمدی: یعنی سفر بی چون هم مانند آفریده شدن ماست که مشیت وقدرت حق ما را ازعدم به هستی آورد.
راههاى آمدن: تبدلهایى که در آدمى پدید آمده از جمادى به نباتى و از نباتى به حیوانى.
لب گزان: شیرین، دل چسب.
نشاید کاخ را: یعنی مناسب مجلسهای پذیرایی نیست.
لب گزان: یعنی لب چسب، میوهای که شیرینی و لذت آن تا مدتی بر لب و دهان میماند.
آن اقبال: عنایت حق است که ما را شایسته معرفت میسازد، نورى که در دل پدید آید از خواندن حرف حکمت.
( 1290) خواهى گفت این سفر چگونه است همان طور است که از نیستى بهستى آمدى بگو که چگونه آمدى؟ نمىدانى زیرا که مست آمدى. ( 1291) و راهى که آمدى یادت نیست ولى رمزى از آن بتو خواهم گفت . ( 1292) هوش خود را رها کن پس از آن هوش بدار و گوش خویش را ببند پس از آن گوش دار . ( 1293) نه نمىگویم تو هنوز خام و در بهارى و تموز را ندیدهاى . ( 1294) عزیزان من این جهان مثل درختى است و ما میوههاى آن هستیم که هنوز نرسیده و خامیم . ( 1295) میوههاى خام سخت بشاخهها مىچسبند چرا که در موقع خامى شایسته سفره انسان نیستند . ( 65) ولى وقتى پخته و شیرین گردید بعد از آن شاخهها را سست مىگیرد و علاقهاى بماندن در بالاى درخت نشان نمىدهد . ( 1297) انسان نیز همین حال را دارد وقتى از خامى بیرون آمد و از آن اقبال دهانش شیرین گردید از ملک جهان سرد شده و آن را سست مىگیرد . ( 1298) سخت گیرى و تعصب خامى است چنان که کسى تا جنین است خون آشام است .
ببینیم که سیر برگردون و بیچون سفر کردن از نطر مولانا چگونه است؟ مولانا می گوید: «آنچنان کز نیست در هست آمدی»؛ یعنی سفر بیچون مانند آفریده شدن ماست که مشیت و قدرت حق ما را از عدم بهوجود آورد و خودمان نفهمیدیم که چه گذشت. به همین ترتیب هم به سوی حق باز میگردیم و او را میشناسیم. به فرموده مولا علی: «ان لم تعلم من این جئت، لم تعلم الی این تذهب».[1] مولانا میگوید: البته تو راه آن را نمیدانی اما ما رمزی از آن برای تو میگوییم و آن این است که هوش و عقل حسابگر و این جهانی را فراموش کن و گوش ظاهر را که سخن این دنیا را میشنود ببند، آن وقت مراقب باش و بشنو تا عنایت پروردگار راه را به تو نشان دهد. مولانا از بیشتر گفتن این رازها خودداری میکند و میگوید: تو هنوز پخته نشدهای. مولانا انسان را مانند میوهای میبیند که تا با معرفت حق آشنا نشود، رسیده و قابل مصرف نیست. درختِ این میوه دنیاست. از طرفی میوهْ رسیده به درخت نمیچسبد . مولانا حالت کسی را که به دنیا میچسبد، به جنینی تشبیه میکند که غذایش در رحم جز خون نیست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |