( 1419)هست معشوق آنکه او یکتو بود |
|
مبتدا و منتهایت او بود |
( 1420)چون بیابی و نباشی منتظر |
|
هم هویدا او بود هم نیز سرّ |
( 1421)میر احوال است نی موقوف حال |
|
بندهْ آن ماه باشد ماه و سال |
( 1422)چون بگوید حال را فرمان کند |
|
چون بخواهد جسمها را جان کند |
( 1423)منتها نبود که موقوف است او |
|
منتظر بنشسته باشد حالجو |
( 1424)کیمیای حال باشد دست او |
|
دست جنباند شود می مست او |
( 1425)گر بخواهد مرگ هم شیرین شود |
|
خار و نشتر نرگس و نسرین شود |
( 1426)آنکه او موقوف حال است آدمی است |
|
کو گهی افزون و گاهی در کمی است |
یکتو: در فرهنگ مصطلحات عرفاء یکتا، بىنظیر معنى شده و هر چند وجهى دارد، اما دقیقتر اینکه بگوییم مقصود از «یکتو» بىرنگى و مقید نبودن است به هر گونه قید و ثابت بودن در هر حال. دگرگونى نپذیرفتن.
میر احوال: آن که حال در دست او و در تصرف اوست. مقلب القلوب. یا آن که از جانب او در دلها تصرف کند.
موقوف: وابسته، مقید، آن که بسته حالتى است، به مرحله کمال نرسیده.
موقوف حال: یعنی محدود در حالات وتابع درون.
حال جو: که در طلب حالت است.
کیمیاى حال باشد...: پدید آوردن حال به دست اوست که حال را در دلها پدید مىآورد.
شیرین شدن مرگ: به استقبال آن رفتن. (شهیدان راه حق چنین بوده و هستند).
وَ إِنِّى إلَى التَّهدِیدِ بِالمَوتِ راکِنٌ وَ مِن هَولِهِ أرکانُ غَیرِىَ هَدَّتِ
(من به ترساندن از مرگ مایل و آرامم (نمىترسم) حالى که اجزاى تن دیگرى از بیم آن در هم ریزد).[1]
تا اینجا بحث شناخت حق و وصال، مربوط به کسانی بود که «موقوف حال» و محدود در دگرگونی بیرون و درون انسان بودند. از اینجا مربوط به سالکان راه حق است که در میان آنها عدهای «صوفی» و برخی «صافی»اند. در اینجا «وقت»، زمان محدودی است که حالی بر دل سالک وارد میشود و میگذرد و اگر صوفی از آن حال و در آن وقت بهرهای در راه کمال بگیرد «فرزند وقت خویش» است. مولانا این سالک را صوفی مینامد. اما اگر از این مراتب بالاتر برود و دیگر به بهرههای وقت و حال، نیازی نداشته باشد و غرق در مشاهده جمال معشوق گردد، او را «صافی» میگوید. به زبان دیگر، «صافی» همان «واصل» است.
مرحوم ملاّ هادی سبزوارى در این زمینه عبارت لطیف دارد که: «گویند صوفیى به صافیى رسید، صافى از آن صوفى پرسید، در چه مقامى؟ گفت در مقام توکل. و بعد از چندى که ملاقات افتاد پرسید در چه مقامى. گفت در مقام صبر. و بعد از مدتى باز پرسید در چه مقامى؟ گفت در مقام رضا. فرمود تمام عمر خود مشغول به خود و اصلاح خود بودى پس کى مشغول به خدایى؟» در انتظار حال و وقت بودن از خصوصیات سالکى است که در سیر به انتها نرسیده. آن که منتهى است حال و وقت در اختیار اوست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |