( 1435)هست صافی غرق عشق ذوالجلال |
|
ابن کس نی فارغ از اوقات و حال |
||
( 1436)غرقهْ نوری که او لم یولد است |
|
لَم یلد لم یولَد آن ایزد است |
||
( 1437)رو چنین عشقی بجو گر زندهای |
|
ورنه وقت مختلف را بندهای |
||
( 1438)منگر اندر نقش زشت و خوب خویش |
|
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش |
||
( 1439)منگر این را که حقیری یا ضعیف |
|
بنگر اندر همت خود ای شریف |
||
( 1440)تو به هر حالی که باشی میطلب |
|
آب میجو دائماً ای خشکلب |
||
( 1441)کآن لب خشکت گواهی میدهد |
|
کو به آخر بر سر منبع رود |
||
( 1442)خشکی لب هست پیغامی ز آب |
|
که به مات آرد یقین این اضطراب |
||
( 1443)کین طلبکاری مبارک جنبشیست |
|
این طلب در راه حق مانع کشی است |
||
( 1444)این طلب مفتاح مطلوبات تست |
|
این سپاه و نصرت رایات تست |
||
( 1445)این طلب همچون خروسی در صیاح |
|
میزند نعره که میآید صباح |
||
( 1446)گرچه آلت نیستت تو میطلب |
|
نیست آلت حاجت اندر راه رب |
||
( 1447)هر که را بینی طلبکار ای پسر |
|
یار او شو پیش او اند از سر |
||
( 1448)کز جوار طالبان طالب شوی |
|
وز ظلال غالبان غالب شوی |
||
( 1449)گر یکی موری سلیمانی بجست |
|
منگر اندر جستن او سست سست |
||
( 1450)هرچه داری تو ز مال و پیشهای |
|
نه طلب بود اول و اندیشهای |
غرق عشق: یعنی غرق عشق پروردگار
لَم یَلِد وَ لَم یُولَد: نزاید و زاده نشده است.[1]
وقت مختلف: یعنی حالات گوناگون وناپایدار داشتن.
همت: یعنی توجه باطنیِ سالک را گویند، ودر مورد پیران و واصلان قدرت ونفوذ باطنی آنهاست.
در همَّت نگریستن: کنایه از سعى و کوشش را در طلب، به نهایت رساندن چنان که دیگرى را بر حق تعالى مقدم ندارد و هر چه خواهد از او خواهد.
خلاف طریقت بود کاولیا تمنا کنند از خدا جز خدا
(شرح سبزوارى)
خشک لب: کسی است که نیاز به سیر الی الله در او دیده می شود وهمین احساس نیاز او را به مقصود می رساند.
صیاح: بانگ.
خروسی در صیاح: یعنی خروسی که فریاد میکشد؛ صیاح جمع صیحه است.
آلت: یعنی آمادگی روحی برای سلوک در راه حق.
طلب کار: جوینده حق.
پیش او انداز سر: یعنی مطیع و پیرو او باش.
ظلال غالبان: سایه کسانی است که بر نفس و بر موانع راه حق غلبه کردهاند.
مولانا می گوید: صوفی که میخواهد به صفا برسد و صافی شود، از لحظهها و تمام حالات بهره میگیرد و به وقت تکیه میکند. اما صافی از این مراحل گذشته و غرق عشق پروردگار است، نه فرزند وقت است و نه فرزند کسی یا چیزی دیگر او غرق نوری است که مطابق آیهْ 3 سورهْ اخلاص، نه میزاید و نه زاده میشود، ازلی و ابدی و بیرون از قیدهای مکان و زمان است.
صحبت از عشقی است که تو را غرق نور ذوالجلال کند و خود را از یاد ببری و بندهْ احوال مختلف نباشی. مولانا میگوید: شخصیت هرکسی را باید از روی خواستهْ او شناخت؛ اگر به سوی خدا رود مرد حق است. از نظر مولانا سالک همواره باید «خشکلب» باشد، یعنی نیاز به سیرالیالله در او دیده شود. مولانا این نیاز را در همه میبیند و میگوید: همین نیاز، تو را به مقصود میرساند. یا رب گفتن ما، نشانهْ لبیک گفتن خداست.
در ادامه ابیات سخن از «طلب» است که نخستین حرکت بنده در راه وصول به حق است و در برابر کوشش او پاسخی است که به وصال حق میانجامد:
تشنگان گر آب جویند از جهان |
|
آب، جوید هم به عالم تشنگان |
د/1 ب/1751
این طلب، هر مانعی را از سر راه تو برمیدارد. مانع اصلی راه حق، هوای نفس است. مولانا می گوید: کار حق، به علل و اسبابی که ما میجوییم بستگی ندارد. تو هر چقدر هم ناچیز باشی، اگر به حقیقت در جستوجوی وصال حق برآیی، میتوانی همراه مردان حق شوی؛ چنانکه موری به محضر حضرت سلیمان راه یافت.[2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |