( 1511)علم را دو پَر گمان را یک پر است |
|
ناقص آمد ظن به پرواز ابتر است |
( 1512)مرغِ یکپر زود افتد سرنگون |
|
باز بر پرد دو گامی یا فزون |
( 1513)افت خیزان میرود مرغ گمان |
|
با یکی پَر بر امید آشیان |
( 1514)چون ز ظن وا رست علمش رو نمود |
|
شد دو پر آن مرغِ یکپر پر گشود |
( 1515)بعد از آن یمشی سوّیا ً مستقیم |
|
نه علی وجهه مکباً او سقیم |
( 1516)با دو پر بر میپرد چون جبرئیل |
|
بی گمان و بیمگر بیقال و قیل |
( 1517)گر همه عالم بگویندش تو ای |
|
بر ره یزدان و دین مستوی |
( 1518)او نگردد گرمتر از گفتشان |
|
جان طاق او نگردد جفتشان |
( 1519)ور همه گویند او را گمرهی |
|
کوه پنداری و تو برگ کهی |
( 1520)او نیفتد در گمان از طعنشان |
|
او نگردد دردمند از ظعنشان |
( 1521)بلکه گر دریا و کوه آید بگفت |
|
گویدش با گمرهی گشتی تو جفت |
( 1522)هیچ یک ذره نیفتد در خیال |
|
یا به طعن طاعنان رنجورحال |
یَمشِى سَوِیًّا مُستَقیم: راست قامت مىرود بر راه راست.
عَلى وَجهِه مُکِبّاً أو سَقیم: بر روى خود نگون سار یا بیمار. هر دو فقره گرفته از قرآن کریم است:« أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَ مَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»: آن که نگون سار بر روى مىرود راه یافتهتر است یا آن که راست قامت بر راه راست مىرود.[1]
مستوی: یعنی هموار و درست.
دین مستوى: دینِ درست، دین راست.
طاق: یگانه، منفرد، که از همگان ممتاز است.
جانِ طاق: یعنی روح بیمانند.
ظعن: یعنی دورشدن و کوچ کردن، رفتن از جایى به جایى، و مقصود واگذاردن و ترک گفتن است.
گمان از طعنشان : چنان که خواهیم دید اسرائیلیان بر داورى داود خرده مىگیرند. خرده گیرى آنان بر پایه علم ظاهرى است. مرد مستمند بىرضایت و اجازت خداوندِ گاو، گاو را مىکشد، اما داود به وحى الهى از حقیقت حال آگاه است و با علم الیقین قضاوت مىکند نه با علم نظرى یا علم تقلیدى. مولانا بارها از چنین علمها به «ظن» تعبیر مىکند چرا که ظن را دو رویه است. بود که با واقع منطبق باشد و بود که خلاف واقع رود که« وَ إِنَّ اَلظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئا»ً[2].
هر گمان تشنه یقین است اى پسر مىزند اندر تزاید بال و پر
چون رسد در علم پس پَر پا شود مر یقین را علم او بویا شود
4119- 4118/ د / 3
منظور از علم در این ابیات، علم الهی است و در مقابل این علم، مولانا غالباً «ظن» و «گمان» و کلماتی از این نوع را میآورد و منظورش علوم ظاهری و مباحث اهل مدرسه است که آن را «علم اهل حس» نیز میگوید. علم مردانِ واصل به حق، پیوسته به علم مطلق حق است و با یقین همراه است. بهطورکلی منظور مولانا این است که انسان با علوم این جهانی، علوم اهل حس، علوم تقلیدی و مدرسهای همیشه در ظن و گمان است و به حقیقت نمیرسد و آرامشِ حاصل از یقین را پیدا نمیکند. پس از آن که انسان از مرحلهْ ظن و گمان گذشت، راه را مستقیم و منظم طی میکند، نه «برروی به زمین خورده».
«قال و قیل» اشاره به بحث و جدل فرقههای مختلف است. انسانی که به مرتبهْ یقین میرسد کاری به این بحثها ندارد. در چهار بیت بعد، مرد صاحب یقین را توصیف میکند که نه ستایش، او را مغرور میکند و نه نکوهش، او را نومید میسازد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |