( 1547)روز گشت و آمدند آن کودکان |
|
بر همین فکرت ز خانه تا دکان |
( 1548)جمله استادند بیرون منتظر |
|
تا درآید اول آن یار مصر |
( 1549)زآنکه منبع او به دست این رأی را |
|
سر امام آید همیشه پای را |
( 1550)ای مقلد تو مجو بیشی بر آن |
|
کو بود منبع ز نور آسمان |
( 1551)او در آمد گفت اُستا را سلام |
|
خیر باشد رنگ رویت زردفام |
( 1552)گفت اُستا نیست رنجی مر مرا |
|
تو برو بنشین مگو یاوه هلا |
( 1553)نفی کرد اما غبار وهم بد |
|
اندکی اندر دلش ناگاه زد |
( 1554)اندر آمد دیگری گفت این چنین |
|
اندکی آن وهم افزون شد بدین |
( 1555)همچنین تا وهم او قوت گرفت |
|
ماند اندر حال خود بس در شگفت |
دکان: مکتب خانه. (در روزگاران گذشته بسیار اتفاق مىافتاد که از دکان، براى گرد آمدن کودکان و تعلیم دادن آنان استفاده مىکردند).
مُصر: اصرار ورزنده، ایستاده بر کار.
آن یار مصر: همان کودک هوشیار است.
مَنبَع: در لغت جاى بر آمدن آب از چشمه یا چاه، در تداول منشأ و مقصود تدبیر کننده است.
امام: پیش رو.
سَر امام آمدن: این چنین است که همیشه مغز باید پا را هدایت کند، کنایه از آن که دیده مىبیند سپس پا به راه مىافتد.
مقلد: کسی است که هر چه میداند تقلیدی است و از حقایق خبر ندارد و آن که
منبع نور خدایی: است مرشد و مرد واصل است.
نفی کرد: یعنی معلم به این کودک جواب منفی داد اما در ته دل کمی دچار تردید شد که مبادا بیمار باشد.
خیر باشد: تو را چه مىشود، خدا بد ندهد.
در دل زدن: اثر کردن.
مولانا در این ابیات دو نکته را متذکر می شود: یکى آن که تا نور علم بر انسان افاضه نشده است، باید از رهبرى استاد ومتخصص تقلید کند و دستورات او را بشنود و عمل نماید وتخطی نکند، دیگر اینکه گفته های، مردم چون بسیار شود در دلهاى ضعیف اثر می گذارد،وبدون شک وسوسه تاثیر خود را برقوهْ خیالیه خواهد گذاشت، تنها کسانی از گزند وسوسه در امان اند که یا از نور علم برخوردار باشند یا مقلّد عالمان است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |