( 1556)سجدهْ خلق از زن و از طفل و مرد |
|
زد دل فرعون را رنجور کرد |
( 1557)گفتن هریک خداوند و ملک |
|
آنچنان کردش ز وهمیمنهتک |
( 1558)که به دعوی الهی شد دلیر |
|
اژدها گشت و نمیشد هیچ سیر |
( 1559)عقل جزئی آفتش وهم است و ظن |
|
زآنکه در ظلمات شد او را وطن |
( 1560)بر زمین گر نیمگز راهی بود |
|
آدمیبی وهم آمن میرود |
( 1561)بر سر دیوار عالی گر روی |
|
گر دو گز عرضش بود کژ میشوی |
( 1562)بلکه میافتی ز لرزهدل به وهم |
|
ترس وهمی را نکو بنگر بفهم |
مُنهَتِک: پرده دریده، گستاخ، مغرور.
او را از وهم منهتک کرد: یعنی وهم حاصل از ستایشها او را گمراه و بیآبرو کرد.
ترسِ وهمى: ترسى که پدید آورنده آن وهم باشد.
واهمه: یکى از پنج حس باطن است. گفتهاند این قوه چیزهاى دیده و نادیده، راست یا دروغ را به نفس مىنمایاند. واهمه در حیوانات (جز انسان) به جاى قوه عقل است و این قوت تابع عقل نشود، چنان که مثلاً در خانه تاریک شخص از مردهاى که در کنار اوست به وهم مىترسد، حالى که عقل گوید آن مرده جمادى بیش نیست. وهم در دل آدمى افزون مىشود و بر عقل او پرده مىافکند آن گاه حقیقت بر او پوشیده مىشود و در گمراهى مىرود و چه بسا که در هلاکت در افتد.
عقل ضدّ شهوت است اى پهلوان آن که شهوت مىتند عقلش مخوان
وهم خوانش آن که شهوت را گداست وهم قلبِ نقدِ زرّ عقلهاست
2302- 2301/ د / 4.
مولانا در میان قصهْ مکتبخانه نمونهْ دیگری از مردم بییقین را ذکر میکند: فرعون هم در اثر ستایش این و آن خود را خدا پنداشت که نوعی «رنجوری دل» یا بیماری روانی بود. مولانا میگوید: عقلی که محدود در شناخت دنیای مادی است گرفتار وهم و گمان و گمراهی میشود. سپس وی حالت صاحب یقین را به راه رفتن روی زمین تشبیه میکند که در آن انسان دچار سرگیجه نمیشود و نمیافتد، اما اهل ظن و گمان مانند کسی هستند که بالای دیوار راه میرود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |