( 1587)گفت آن زیرک که ای قوم پسند |
|
درس خوانید و کنید آوا بلند |
( 1588)چون همیخواندند گفت ای کودکان |
|
بانگ ما استاد را دارد زیان |
( 1589)درد سر افزاید اُستا را ز بانگ |
|
ارزد این کو درد یابد بهر دانگ |
( 1590)گفت اُستا راست میگوید روید |
|
درد سر افزون شدم بیرون شوید |
پسند: پسندیده.
درد براى دانگ یافتن: آیا ارزش دارد که بخ خاطر چند دانگ مزد معلمی درد او افزایش یابد؟
( 1587) آن کودک اولى آهسته گفت بچهها بلند بخوانید. ( 1588) وقتى آنها با صداى بلند مشغول خواندن شدند همان کودک بطورى که استاد بشنود گفت بچهها این قیل و قال ما بحال استاد ضرر دارد. ( 1589) درد سر استاد از این صداها زیاد مىشود و اجرتى که ما باستاد مىدهیم باین درد سر نمىارزد. ( 1590) استاد گفت راست مىگوید درد سرم شدت پیدا کرد شما بیرون بروید.
( 1591)سجده کردند و بگفتند ای کریم |
|
دور بادا از تو رنجوری و بیم |
|||
( 1592)پس برون جستند سوی خانهها |
|
همچو مرغان در هوای دانهها |
|||
( 1593)مادرانشان خشمگین گشتند و گفت |
|
روز کتّاب و شما با لهو جفت |
|||
( 1594)وقت تحصیل است اکنون و شما |
|
می گریزید از کتاب و اوستا؟ |
|||
( 1595)عذر آوردند کای مادر تو بیست |
|
این گناه از ما و از تقصیر نیست |
|||
( 1596)از قضای آسمان استاد ما |
|
گشت رنجور و سقیم و مبتلا |
|||
( 1597)مادران گفتند مکرست و دروغ |
|
صد دروغ آرید بهر طمع دوغ |
|||
( 1598)ما صباح آییم پیش اوستا |
|
تا ببینیم اصل این مکر شما |
|||
( 1599)کودکان گفتند بسم الله روید |
|
بر دروغ و صدق ما واقف شوید |
گفت: گفتند.
کتّاب: جمع کاتب وبه معنی شاگردان مکتب است.
روز کُتّاب: روز رفتن به مکتب خانه. روز درس.
بیست: مخففِ«بایست» یعنی صبر کن، گوش بده.
دوغ: استعاره از آسایش و به بازى پرداختن.
بهر طمع دوغ: یعنی به طمع بهرهْ ناچیز.
بههرحال زن بیچاره رختخواب مرد را پهن کرد و او دراز کشید و آه و ناله کرد، از آن طرف کودکان مکتبخانه نیز در آنجا نشسته بودند و با صد نوع غم و اندوه درس میخواندند و پیش خود میگفتند: این همه حیله بهکار گرفتیم تا از درس خواندن رهایی یابیم، ولی همچنان گرفتار درس خواندنیم. پس باید تدبیر دیگری اندیشید. آن کودک زیرک به کودکان دیگر گفت با صدای بلند درس بخوانید و جیغ و داد به راه بیندازید. از طرف دیگر به بچهها گفت: مواظب باشید درس خواندن ما برای اُستاد ضرر دارد. سر اُستاد از جیغ و داد شما درد میگیرد آیا میارزد که اُستاد عزیز ما برای پول ناچیزی که میگیرد بیمار و رنجور شود؟ اُستاد گفت: این کودک راست میگوید؛ همه بیرون بروید که سردردم شدّت یافته است. بچهها با تعظیم استاد به خانهها برگشتند. مادران وقتی بچهها را دیدند. خشمگین و ناراحت شدند و گفتند: اینها همه حیله است، شما برای بازیگوشی خود صد تا دروغ میسازید. بچهها گفتند: بسم الله بروید تا از صدق و کذب ما آگاه شوید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |