به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، تا دانش خود را استوار کرده و آنچه را که ندانسته ای بدانی . [امام حسن علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(177)
دوشنبه 95 تیر 14 , ساعت 1:3 صبح  

آدرس کانال تلگرام

درمحضر مولانا

    darmahzaremolanachannel@

 

بند پنهان قضای الهی

 

 ( 1665)دیدن آن بند احمد را رسد

 

بر گلوی بسته حَبلٌ مِن مَسَد

( 1666)دید بر پشت عیال بولهب

 

تنگ هیزم گفت حماله‌ حطب

( 1667)حبل و هیزم را جز او چشمی ندید

 

که پدید آید برو هر ناپدید

( 1668)باقیانش جمله تأویلی کنند

 

کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند

( 1669)لیک از تأثیر آن پشتش دوتو

 

گشته و نالان شده او پیش تو

( 1670)که دعایی همتی تا وا رهم

 

تا ازین بند نهان بیرون جهم

( 1671)آن‌که بیند این علامت‌ها پدید

 

چون نداند او شقی را از سعید

( 1672)داند و پوشد بامر ذوالجلال

 

که نباشد کشف راز حق حلال

( 1673)این سخن پایان ندارد، آن فقیر

 

ازمَجاعت شد زبون و تن اسیر

 

 حَبلٌ مِن مَسَد: ریسمانى از لیف خرما.[1] اشاره به آیه واقعه در سوره تبت که مى‏فرماید وَ اِمْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ اَلْحَطَبِ فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ یعنى و زن بو لهب که حمال بار هیزم بوده و در گردنش ریسمانى است از لیف خرما

حَماله حَطب: بردارنده هیزم.[2] مفسران را در معنى «حطب» سخن‏هاست. بعضى لفظ «حطب» را از معنىِ ظاهر آن بر مى‏گردانند و گویند مقصود از بردن حطب این است که او سخن چینى مى‏کرد. (مجمع البیان، المیزان، از تفسیر قمى) و آنان که کلمه را به معنى ظاهر آن گرفته‏اند گویند وى خار مى‏آورد و بر رهگذر رسول (ص) مى‏افکند. و کلمه «سَیَصلَى» پیش گویى رسول (ص) است به رفتن ابو لهب و زنش به دوزخ. مولانا گوید «حبل هیزم را جز او چشمى ندید».

(رسول مى‏دید که آن دو در آتش دوزخ‏اند.) مرحوم طباطبائى نویسد: ابو لهب و زنش در قیامت در آتش‏اند به همان صورت که در دنیا بودند. (المیزان) و بعضى گویند اشاره است بدان که ابو لهب و زنش به کفر مى‏میرند. (تبیان)

باقیانش: شارحان مثنوى را در مرجع ضمیر «ش» خلاف است. بعضى گفته‏اند مقصود «مهتر زاده» است، لیکن مطمئناً ضمیر به «حبل و هیزم» بر مى‏گردد.

در بیت قبل فرمود حبل و هیزم را تنها رسول (ص) دید که آن چه بر دیگران پوشیده است بر او هویداست، امّا دیگران آن را تأویل مى‏کنند که مقصود از «حبل و هیزم» بار گناه است که بر دوش اوست. (حبل و هیزم را با درک حسى نمى‏توان دریافت حالى که باقیان گرفتار حس‏اند).

کین ز بى‏هوشى: کنایه از رها کردن ادراک حسى است. (حبل و هیزم را هنگامى توان دید که ادراک حسى را رها کنى).

          بى‏هشان را وا دهد حق هوش‏ها             حلقه حلقه حلقه‏ها در گوش‏ها

3674/ د / 1

هوشمند: کنایه از داراى ادراک حسى و عقل جزئى.

لیک از تأثیر آن: استدراک است بر جمله «نه موکّل بر سرش نه آهنى».

دعایى: بقیه خطاب جوان است به زاهد که در بیت 1654 /د3 گفت.

آن که بیند: ولى حق که بر ضمیر بندگان اشراف دارد.

شقی: یعنی بدبخت.

پوشد به أمر ذو الجلال: از الطاف بارى عَزَّ اسمه بر بندگان این است که زشت کارى آنان را نهان مى‏کند و نیکویى آنان را آشکار، چنان که در دعاست: یا مَن أظهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَر القَبیحَ.بندگان خاص حق نیز چنین‏اند که:« وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً».[3] از جمله موجب‏هاى رسالت رسول اکرم (ص) چنان که در قرآن کریم آمده است برداشتن غل‏ها از دست و پاى مردم است.« وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ.»[4] این غل‏ها چیست. بندها که بر دل‏هاست. ظاهر بینان در دیدن آن ناتوان‏اند، اما اهل معنى آن غل‏ها را مى‏بینند.

          گفت أغلالاً فَهُم بِه مُقمَحُون             نیست آن اغلال بر ما از برون‏

          خَلفِهمُ سَدًّا فأغشیناهُمُ             مى‏نبیند بند بند را پیش و پس او

          رنگ صحرا دارد آن سدّى که خاست             او نمى‏داند که آن سدِّ قضاست‏

3244- 3242 / د /1.

مولانا می‌گوید: بند پنهان قضا را، مرد صافی و واصل به حق می‌تواند ببیند. نمونه اعلای این‌گونه مردان، پیامبر(ص) است؛ و آن‌که این بند ناپیدا بر گردن اوست، کسی است مانند ابولهب و همسرش. در آیه‌های سوره لهب، درباره زن ابولهب می‌خوانیم: زن او هیزم‌کش آتش دوزخ است و در گردنش طنابی از لیف خرماست که او را به درون آتش می‌کشاند. مولانا می‌گوید: در ظاهر، نه بر دوش این زن هیزمی بود و نه برگردنش طنابی، و آن‌چه پیامبر می‌دید، همان بند پنهان قضای الهی بود. «باقیان» یعنی دیگران؛ افرادی غیر از مردان کامل و واصل. اینها تصور می‌کنند که نرسیدن به حقایق از «بیهوشی» است و خودشان «هوشمند» بوده‌اند و رسیده‌اند؛ درحالی‌که به جز مردان واصل چون پیامبر، کسی به حقیقت نمی‌رسد. تأویل و تفسیر اینها از امور، مطابق با همان آگاهی محدودشان است. مولانا می‌گوید: اما کسی که در بند قضای الهی است و پشت باطن او خمیده است، ناله‌‌ای دارد و تو آن ناله را می‌شنوی. هرکس که این نشانه‌ها و آثار و معنای این ناله‌ها را درست بشناسد، گمراه و ره یافته را نیز می‌شناسد. پیامبر و مردان حق، این آثار و آن بند پنهان را می‌‌شناسند، اما به امر خدا از فاش کردن آن خودداری می‌کند.



[1]- 6 - سوره تبت، آیه 4 و5

 

[3] - (سوره فرقان،آیه 72)

[4] - (سوره اعراف،آیه 157)

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 281 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401393 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]