darmahzaremolanachannel@
( 1665)دیدن آن بند احمد را رسد |
|
بر گلوی بسته حَبلٌ مِن مَسَد |
|
( 1666)دید بر پشت عیال بولهب |
|
تنگ هیزم گفت حماله حطب |
|
( 1667)حبل و هیزم را جز او چشمی ندید |
|
که پدید آید برو هر ناپدید |
|
( 1668)باقیانش جمله تأویلی کنند |
|
کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند |
|
( 1669)لیک از تأثیر آن پشتش دوتو |
|
گشته و نالان شده او پیش تو |
|
( 1670)که دعایی همتی تا وا رهم |
|
تا ازین بند نهان بیرون جهم |
|
( 1671)آنکه بیند این علامتها پدید |
|
چون نداند او شقی را از سعید |
|
( 1672)داند و پوشد بامر ذوالجلال |
|
که نباشد کشف راز حق حلال |
|
( 1673)این سخن پایان ندارد، آن فقیر |
|
ازمَجاعت شد زبون و تن اسیر |
حَبلٌ مِن مَسَد: ریسمانى از لیف خرما.[1] اشاره به آیه واقعه در سوره تبت که مىفرماید وَ اِمْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ اَلْحَطَبِ فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ یعنى و زن بو لهب که حمال بار هیزم بوده و در گردنش ریسمانى است از لیف خرما
حَماله حَطب: بردارنده هیزم.[2] مفسران را در معنى «حطب» سخنهاست. بعضى لفظ «حطب» را از معنىِ ظاهر آن بر مىگردانند و گویند مقصود از بردن حطب این است که او سخن چینى مىکرد. (مجمع البیان، المیزان، از تفسیر قمى) و آنان که کلمه را به معنى ظاهر آن گرفتهاند گویند وى خار مىآورد و بر رهگذر رسول (ص) مىافکند. و کلمه «سَیَصلَى» پیش گویى رسول (ص) است به رفتن ابو لهب و زنش به دوزخ. مولانا گوید «حبل هیزم را جز او چشمى ندید».
(رسول مىدید که آن دو در آتش دوزخاند.) مرحوم طباطبائى نویسد: ابو لهب و زنش در قیامت در آتشاند به همان صورت که در دنیا بودند. (المیزان) و بعضى گویند اشاره است بدان که ابو لهب و زنش به کفر مىمیرند. (تبیان)
باقیانش: شارحان مثنوى را در مرجع ضمیر «ش» خلاف است. بعضى گفتهاند مقصود «مهتر زاده» است، لیکن مطمئناً ضمیر به «حبل و هیزم» بر مىگردد.
در بیت قبل فرمود حبل و هیزم را تنها رسول (ص) دید که آن چه بر دیگران پوشیده است بر او هویداست، امّا دیگران آن را تأویل مىکنند که مقصود از «حبل و هیزم» بار گناه است که بر دوش اوست. (حبل و هیزم را با درک حسى نمىتوان دریافت حالى که باقیان گرفتار حساند).
کین ز بىهوشى: کنایه از رها کردن ادراک حسى است. (حبل و هیزم را هنگامى توان دید که ادراک حسى را رها کنى).
بىهشان را وا دهد حق هوشها حلقه حلقه حلقهها در گوشها
3674/ د / 1
هوشمند: کنایه از داراى ادراک حسى و عقل جزئى.
لیک از تأثیر آن: استدراک است بر جمله «نه موکّل بر سرش نه آهنى».
دعایى: بقیه خطاب جوان است به زاهد که در بیت 1654 /د3 گفت.
آن که بیند: ولى حق که بر ضمیر بندگان اشراف دارد.
شقی: یعنی بدبخت.
پوشد به أمر ذو الجلال: از الطاف بارى عَزَّ اسمه بر بندگان این است که زشت کارى آنان را نهان مىکند و نیکویى آنان را آشکار، چنان که در دعاست: یا مَن أظهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَر القَبیحَ.بندگان خاص حق نیز چنیناند که:« وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً».[3] از جمله موجبهاى رسالت رسول اکرم (ص) چنان که در قرآن کریم آمده است برداشتن غلها از دست و پاى مردم است.« وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ.»[4] این غلها چیست. بندها که بر دلهاست. ظاهر بینان در دیدن آن ناتواناند، اما اهل معنى آن غلها را مىبینند.
گفت أغلالاً فَهُم بِه مُقمَحُون نیست آن اغلال بر ما از برون
خَلفِهمُ سَدًّا فأغشیناهُمُ مىنبیند بند بند را پیش و پس او
رنگ صحرا دارد آن سدّى که خاست او نمىداند که آن سدِّ قضاست
3244- 3242 / د /1.
مولانا میگوید: بند پنهان قضا را، مرد صافی و واصل به حق میتواند ببیند. نمونه اعلای اینگونه مردان، پیامبر(ص) است؛ و آنکه این بند ناپیدا بر گردن اوست، کسی است مانند ابولهب و همسرش. در آیههای سوره لهب، درباره زن ابولهب میخوانیم: زن او هیزمکش آتش دوزخ است و در گردنش طنابی از لیف خرماست که او را به درون آتش میکشاند. مولانا میگوید: در ظاهر، نه بر دوش این زن هیزمی بود و نه برگردنش طنابی، و آنچه پیامبر میدید، همان بند پنهان قضای الهی بود. «باقیان» یعنی دیگران؛ افرادی غیر از مردان کامل و واصل. اینها تصور میکنند که نرسیدن به حقایق از «بیهوشی» است و خودشان «هوشمند» بودهاند و رسیدهاند؛ درحالیکه به جز مردان واصل چون پیامبر، کسی به حقیقت نمیرسد. تأویل و تفسیر اینها از امور، مطابق با همان آگاهی محدودشان است. مولانا میگوید: اما کسی که در بند قضای الهی است و پشت باطن او خمیده است، نالهای دارد و تو آن ناله را میشنوی. هرکس که این نشانهها و آثار و معنای این نالهها را درست بشناسد، گمراه و ره یافته را نیز میشناسد. پیامبر و مردان حق، این آثار و آن بند پنهان را میشناسند، اما به امر خدا از فاش کردن آن خودداری میکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |