darmahzaremolanachannel@
( 1801) شیخ گفت او را مپندار اى رفیق |
|
که ندارم رحم و مهر و دل شفیق |
( 1802) بر همه کفّار ما را رحمت است |
|
گر چه جان جمله، کافر نعمت است |
( 1803) بر سگانم رحمت و بخشایش است |
|
که چرا از سنگهاشان مالش است |
( 1804) آن سگى که مىگزد گویم دعا |
|
که از این خو وا رهانش اى خدا |
( 1805) این سگان را هم در آن اندیشه دار |
|
که نباشند از خلایق سنگسار |
( 1806) ز آن بیاورد اولیا را بر زمین |
|
تا کندشان رَحمَةً لِلعالَمین |
( 1807) خلق را خواند سوى درگاهِ خاص |
|
حقّ را خواند که وافر کن خلاص |
( 1808) جهد بنماید از این سو بهر پند |
|
چون نشد گوید خدایا دَر مبند |
( 1809) رحمت جزوى بود مر عام را |
|
رحمت کلّى بود هُمّام را |
( 1810) رحمت جزوش قرین گشته به کل |
|
رحمت دریا بود هادى سبل |
( 1811) رحمت جزویت به کُل پیوسته شو |
|
رحمت کُل را تو هادى بین و رو |
( 1812) تا که جزو است او نداند راه بحر |
|
هر غدیرى را کند ز اشتباهِ بحر |
( 1813) چون نداند راهِ یَم کى ره برد |
|
سوى دریا خلق را چون آورد |
( 1814) متّصل گردد به بحر آن گاه او |
|
ره برد تا بحر همچون سیل و جو |
( 1815) ور کند دعوت به تقلیدى بود |
|
نه از عیان و وحى تأییدى بود |
رفیق: در این جا شریک زندگی.
دل شفیق: یعنی دلی که دارای شفقت است، دلسور، مهربان.
کافر نعمت: ناسپاس. (ما بر کافران رحمت مىآوریم، اگر چه جمله آنان به جان نعمت خدا را سپاس نمىگویند و کفران نعمت مىکنند.) شارحان توجیههاى دیگر کردهاند که تکلف است.
مالش: (مقابل نوازش) آزار، صدمه، آسیب.
این سگان: سگانى که گزنده هستند.
در اندیشه داشتن: کنایه از آگاه ساختن. (سگان را چنان کن که مردم را نگزند، تا از مردم آسیب نبینند).
ز آن بیاورد اولیا را...: اولیا در میانمردم به سر مىبرند تا واسطه فیض الهى بر بندگان باشند.
رَحمَةً لِلعالَمین: اشاره به آیه واقعه در سوره انبیا که مىفرماید « وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»[1]
خلاص را وافر کردن: بر رحمت و رهایى بندگان افزودن.
رحمت جزوی: یعنی رحم ودلسوزی یا مهربانی در مسائل محدود این عالم، که در همهْ مردم هست.
رحمت کلی: لطف منبعث از لطف حق است که مردان کامل وصاحب همت دارای آن هستند.
هُمّام: هُمام. جمع « هام» یعنی صاحب همت، بزرگ همّت. هَمَّام: که چون قصد کارى کند به انجام رساند.
غدیر: آبگیر. گودالى که آب در آن گرد آید.
غدیر را از اشتباه بحر گرفتن: گودال را دریا پنداشتن. کنایه از آن که ناقص را کامل به حساب آوردن.
یَم: دریا. (کنایت از ولى کامل.)
راه یم: راه رسیدن به ولى حق.
ور کند دعوت...: آن که راه دریا نداند. آن که به کمال نرسیده و خود را به کاملى نپیوسته.
توضیحى است در باره تأثیراولیاى حق در نظام هستی ،که آنان بر همه آفریدگان انسان یا دیگر جانداران مهرباناند. از خداوند هدایت گمراهان را خواهان و کوشنده در پى خلاصشان از بندهاى گران.مولانا همهْ مردان حق را به نسبت، رحمتی برای عالمیان می داند. رحمت اولیاء کلى است که به رحمت حضرت حق پیوسته است. و رحمت دیگران جزئى. آن که داراى رحمت جزئى است ناقص است ، انسانی که رحمت کلی را نشناخته وبه آن نپیوسته است، هرآبگیر را دریا می بیند و تا به دریا (ولى کامل) نپیوندد خود دستخوش اشتباه می شود وچون راه دریا حقیقت را نمی داند، نه خود به آن راه می یابد ونه می تواند دیگران را به سوی حق دعوت کند.وتا هنگامی که راه دریا را نیافته است اگر دیگران را به سوی حق دعوت کند، تقلید است نه دعوت حقیقی، زیرا که هنوز حقایق را عیان نمی بیند، وپروردگار به او الهامی نکرده است، ومورد تأیید پروردگار نیست. وچه بسا هر مدعی را مرد کامل به حساب آورد و دیگران را نیزگمراه سازد ، چنان که على (ع) فرماید: «مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدَى بِهِ فِى حَیاتِهِ وَ بَعدَ وَفاتِهِ.»[2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |