darmahzaremolanachannel@
( 1816) گفت پس چون رحم دارى بر همه |
|
همچو چوپانى به گرد این رمه |
( 1817) چون ندارى نوحه بر فرزند خویش |
|
چون که فصّاد اجلشان زد به نیش |
( 1818) چون گواه رحم اشک دیدههاست |
|
دیده تو بىنم و گریه چراست |
( 1819) رو به زن کرد و بگفتش اى عجوز |
|
خود نباشد فصل دى همچون تموز |
( 1820) جمله گر مُردند ایشان گر حىاند |
|
غایب و پنهان ز چشم دل کىاند |
( 1821)من چو بینمشان معیَّن پیش خویش |
|
از چه رو، رو را کنم همچون تو ریش |
( 1822) گر چه بیروناند از دور زمان |
|
با مناند و گرد من بازى کنان |
( 1823) گریه از هجران بود یا از فراق |
|
با عزیزانم وصال است و عناق |
( 1824) خلق اندر خواب مىبینندشان |
|
من به بیدارى همىبینم عیان |
( 1825) زین جهان خود را دمى پنهان کنم |
|
برگ حس را از درخت افشان کنم |
َفصّاد: رگزن، حجامت گر.
فَصّادِ اجل: اضافه مشبّه به به مشبه.
دى و تموز: دى ماهى است که در آن باران بسیار است و تموز ماهى که از آسمان باران نمىبارد. گریه عامه مردم به باران دى تشبیه شده است که در آن ثمرى نیست، و خشکى چشم خود را به تموز همانند مىکند که در آن محصول فراوان است. نگریستنم این است که موجبى براى گریه نمىبینم چون در دیده من آنان نمردهاند، زندهاند.
حَى: زنده.
چشم دل: همان دید باطنی است.
معیّن: یعنی در برابر چشم، حیّ وحاضرند
دور زمان: کنایه از جهان محسوس.
از دور زمان بیرن اند: یعنی از دنیای مادی که وجودش مقید به زمان ومکان است گذشته اند.
عناق: دست در گردن در آوردن (از روى محبت).
عیان: یعنی مشاهده باچشم باطن.
برگ حس از درخت افشان کردن: درک حسى را رها کردن. با درک معنوى نگریستن.
در قسمتهای پیشین مولانا از دید باطنی مردان حق سخن گفت، ودر اینجا جواب شیخ به زنش، بازگشتی به همان معنی است که مرد حق به نور باطن چیزهایی می بیند که ما نمی بینیم . پیرمی گوید: من به این دلیل نمی گریم، که گویی آنها پیش من اند و دست در گردن من دارند.
بنابراین این ابیات بیان اختلاف درک حسى و درک عقلانى است. وسیلت دیدار حسى چشم است، و چون چشم چیزى را نبیند گوید نیست و بُوَد که از نبودن آن آزرده شود. اما دیده عقلى وراى جهان محسوس را مىبیند. چنان که بارها بیان داشته مرگ عدم نیست و ریختن اندامها فناى آدمى نیست. آن چه اندام را بر کار مىدارد روح است و روح فانى شدنى نیست.
هر اندازه دیده عقل بیناتر باشد، آن عالم را روشنتر مىبیند. اما دیده حس چون خس که روى آب را مىپوشاند، بر دیده عقل پرده افکنده است. خس چون به کنار رود پاکیزگى آب آشکار مىگردد ولى اگر انبوه شود آب پیدا نباشد دیده حسى برابر دیده عقلى نیز چنین است. و داستان بعد این مطلب را روشنتر مىسازد.
هر اندازه دیده عقل بیناتر باشد، آن عالم را روشنتر مىبیند. اما دیده حس چون خس که روى آب را مىپوشاند، بر دیده عقل پرده افکنده است. خس چون به کنار رود پاکیزگى آب آشکار مىگردد ولى اگر انبوه شود آب پیدا نباشد دیده حسى برابر دیده عقلى نیز چنین است. و داستان بعد این مطلب را روشنتر مىسازد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |