( 1936)گفت پیغمبر شما را ای مهان |
|
چون پدر هستم شفیق و مهربان |
( 1937)زآن سبب که جمله اجزای منید |
|
جزء را از کل چرا بر میکنید |
( 1938)جزء از کل قطع شد بیکار شد |
|
عضو از تن قطع شد مردار شد |
( 1939)تا نپیوندد به کل بار دگر |
|
مرده باشد نبودش از جان خبر |
( 1940)ور بجنبد نیست خود آن را سند |
|
عضو نو ببریده هم جنبش کند |
( 1941)جزء از این کل گر برد یکسو رود |
|
این نه آن کل است کو ناقص شود |
( 1942)قطع و وصل او نیاید در مقال |
|
چیز ناقص گفته شد بهر مثال |
گفت پیغمبر: اشاره است به حدیثى که مرحوم فروزانفر از مسند احمد آورده است: «إنَّما أنا لَکُمْ مثل الوالد.»[1] و در مجمع البیان ذیل آیه: « اَلنَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ »[2] آمده است. و مجاهد گفت هر پیمبرى پدر امّت خویش است بدین رو مؤمنان با یکدیگر برادر شدهاند.
سند: تکیه گاه.
خُلق و خوی او پیامبرگونه بود و با همه پدرانه رفتار میکرد، همانگونه که پیامبر(ص) فرمود: راستی من برای شما چون پدر هستم.» یا در حدیث دیگر فرمود: «شما به منزله اجزای وجود من بهشمار میروید. چرا جزء را از کل جدا کنید؟ هرگاه جزء از کل جدا شود عاطل و باطل میگردد و هرگاه عضو از اندام جدا گردد به مردار تبدیل میشود. تا وقتی که جزء دوباره به کل خود متصل نشود، مردهای بیش نیست و هرگز از جهان جان و عالم معنا خبر ندارد.
مولانا میگوید: اگر ما اجزای ناچیز خلقت، از کل جدا شویم و به سوی دیگری برویم، در کل عالم و در هستی مطلق نقصی پدید نمیآید. او میگوید: من برای مثال از نقص و جدایی حرف میزنم وگرنه «قطع و وصل» با هستی مطلق، چیزی نیست که با بیان و مقال، توصیف پذیرد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |