( 1943)مر علی را بر مثال شیر خواند |
|
شیر مثل او نباشد گرچه راند |
( 1944)از مثال و مثل و فرق آن بران |
|
جانب قصهْ دقوقی ای جوان |
( 1945)آنکه در فتوا امام خلق بود |
|
گوی تقوا از فرشته میربود |
( 1946)آنکه اندر سیر مه را مات کرد |
|
هم ز دینداری او دین رشک خورد |
( 1947)با چنین تقوا و اوراد و قیام |
|
طالب خاصان حق بودی مدام |
( 1948)در سفر معظم مرادش آن بدی |
|
که دمی بر بندهْ خاصی زدی |
( 1949)این همیگفتی چو میرفتی به راه |
|
کن قرین خاصگانم ای اله |
( 1950)یا رب آنها را که بشناسد دلم |
|
بنده و بستهمیان و مُجمِلم |
( 1951)و آنکه نشناسم تو ای یزدان جان |
|
بر من محجوبشان کن مهربان |
شیر خواندن رسول (ص) على را: چنان که مىدانیم و چنان که مشهور است یکى از لقبهاى امیر مؤمنان (ع) «اسد اللّه الغالب» است و این لقب در محاورهْ شیعیان از دیگر لقبهاى آن حضرت شهرت بیشتر دارد. و در کتابهاى عامه و خاصه آمده است از جمله حافظ ابو سعد عبد الملک بن محمد خرگوشى (وفات 406) در کتاب شرف المصطفى از مناقب کاشى (ص 74، نسخه خطى کتابخانه آیت اللَّه مرعشى) نویسد که: «رسول خدا (ص) بر منبر پس از حمد و ثناى بارى پرسید على بن ابى طالب کجاست؟ حضرتش برخاست.
رسول او را به خود نزدیک کرد و فرمود... این اسد اللّه است در زمین...» نیز محب الدین طبرى (وفات 694) در ذخائر العقبى و محمد صالح کشفى حسینى حنفى در المناقب المرتضویة و تنى چند از عالمان و محققان اهل سنّت این حدیث و مانند آن را آوردهاند.
مثال و مثل: «مثال» آن چه براى روشن شدن مطلبى یا قاعدهاى آورند، و مقصود از آن بیشتر فهمیدن استفاده کننده است، چنان که گویند فاعل کننده کار است، مانند جمله «على نوشت.» على فاعل و نوشت فعل است. «مثل» مانند بودن دو یا چند چیز است در تمام ماهیت یا صفات.
مثل نبود آن مثال آن بود تا برد بوى آن که او حیران بود
3407 / د /3
فتوى: در اصطلاح فقیهان راى مجتهد است در مسئلهاى شرعى فرعى براى مقلّدان مشتمل بر یکى از احکام واجب، حرام، مستحب، مکروه، و مباح.
مات کردن ماه: از آن رو که ماه در سیر مثل است. و سالک پیوسته بایستى در سیر باشد.
اوراد: جمع ورد: جزئى از قرآن یا دعا که همه روزه خوانده شود.
قیام: در لغت برخاستن است، و در اصطلاح بر پا بودن به عبادت و انجام احکام شریعت و طریقت.
بر کسى زدن: بدو رسیدن، ملاقات کردن او.
بسته میان: کنایه از آماده به خدمت.
دم زدن: به معنای همدم شدن و ملاقات کردن است.
مُجمِل:یعنی ستاینده و تحسین کننده، نیکو کار.
محجوب:ناشناخته، ناشناسا که از اوصاف اولیاى خداست (نزد خلق).
مضمون این ابیات نشان دهنده آن است که خاصان درگاه حق هیچ گاه از عنایت به طالبان و تفقد حال آنان غافل نیستند.
سوى مکّه شیخ اُمّت بایزید از براى حجّ و عمره مىدوید
او به هر شهرى که رفتى از نخست مر عزیزان را بکردى باز جست
2219- 2218 / د /2
ونیز بیان آن است که هر چند افاضتهاى حضرت حق بر سالک بیشتر شود او را مشتاقتر کند و طلب فیض افزونتر گردد .
در ابیات پیشین صحبت از این بود که مثال و مقال، قادر به توصیف و بیان حقایق الهی نیست. در اینجا هم میگوید: علی را شیر خدا نامیدهاند اما واقعاً علی(ع) چه شباهتی به شیر دارد؟ در ظاهر، صورت و پیکر آنها مانند یکدیگر نیست. پس این مثال و تشبیه، حقیقت علی(ع) را نشان نمیدهد. از این حرفها بگذریم. «گوی تقوا از فرشته میربود»، یعنی پرهیزکارتر و پاکتر از فرشته بود. او آنقدر متدین بود که دین، او را از خود به حق نزدیکتر میدید. «خاصان حق»، مردانِ کامل و واصلاند، که همنشینی آنها برای کاملان و واصلان نیز سودمند و در نظر مولانا ضروری است:
چون شوی دور از حضور اولیا |
|
در حقیقت گشتهای دور از خدا |
مولانا به صورت مناجات گونه می گوید: پروردگارا ! من در برابر بندگان خاصّت که قلباً میشناسم، آمادهْ خدمت هستم و حاضرم هرگونه نیکی در حقشان انجام دهم. ای خدای جانآفرین! آن دسته از اولیایی که از دیدهْ باطنی من در پرده و حجاباند نسبت به من مهربان گردان.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |