( 1952)حضرتش گفتی که ای صدر مهین |
|
این چه عشق است و چه استسقاست این |
( 1953)مهر من داری چه میجویی دگر |
|
چون خدا با توست چون جویی بشر |
( 1954)او بگفتی یا رب ای دانای راز |
|
تو گشودی در دلم راه نیاز |
( 1955)درمیان بحر اگر بنشستهام |
|
طمع در آب سبو هم بستهام |
( 1956)همچو داودم نود نعجه مراست |
|
طمع در نعجهْ حریفم هم به جاست |
( 1957)حرص اندر عشق تو فخر است و جاه |
|
حرص اندر غیر تو ننگ و تباه |
نعجه: یعنی میش
نود نعجه: اشاره است بدان چه در قرآن کریم و در قصّههاى پیمبران آمده است:«..إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی اَلْخِطابِ: «فرشتگان نزد داود شدند. وى از آنان ترسید. گفتند مترس. دو خصماند یکى بر دیگرى ستم کرده. میان ما به حق داورى کن و بىداد مکن و ما را راه راست بنماى. این برادر من است او را نود و نه میش است و مرا تنها یک میش. و گوید آن را به من واگذار و در گفتار بر من چیره شده است. داود گفت بىگمان با خواستن میش تو بر تو ستم کرده است.»[1] در قرآن کریم نود و نه میش است و در عهد عتیق آمده است: «پروردگار ناتان را نزد داود فرستاد و او به داود گفت دو مرد در شهر بود یکى مالدار و دیگرى مستمند. مرد مالدار را گوسفندان و گاو بسیار بود. اما مستمند چیزى جز میشى خرد نداشت.»[2] بعض مفسران مقصود از «نعجه» را «امرأه» گرفتهاند، زیرا عرب از زن به نعجه کنایه مىآورد.[3] به هر حال «داود» در تعبیر مولانا مثال عارفى است که از فیض ربانى سیر نمىشود.
استسقا: در اصطلاح پزشکى بیماریى است که مبتلا بدان پیوسته آب خواهد. و در بیت به معنى سیر نشدن است از دوستى.
در میان بحر نشسته بودن: وصال حق و پیوند با دریای حقیقت است.
آب سبو: بهرهّ مصاحبت خاصان حق است، که آن هم سالک را به حق پیوند می دهد.
حضرت حق به دقوقی ندا داد: ای بزرگمرد! این دیگر چه عشقی و چه تشنگی سختی است. «استسقاء»، در اینجا طلب و کوشش بنده در سیر الیالله است. تو که عاشق منی، دگر چه میخواهی؟ وقتی خدا با توست چرا به دنیال یافتن انسانی؟ دقوقی گفت: پروردگارا! ای که به هر رازی دانایی! تویی که راه نیاز را در دلم گشودهای، اگر چه در میان دریای اسرار و حقایق ربانی نشستهام، اما به آب کوزهای نیز چشم دوختهام و میخواهم جامع همهْ مراتب اولیا شوم، زیرا هر یک از آنها در کمالی خاص، ظهور بیشتری دارد. من در این زمینه حالی همچون حال داود نبی دارم که با وجود داشتن 99 رأس میش به یک میش دوست خود نیز طمع ورزید. دقوقی میگوید: حرص در امور دنیایی بد است، اما در عشق تو و دیدن خاصان درگاه تو، «فخر است و جاه».
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |