( 304)حس دنیا نردبان این جهان |
|
حس دینی نردبان آسمان |
( 305)صحت این حس بجویید از طبیب |
|
صحت آن حس بجویید از حبیب |
( 306)صحت این حس ز معموری تن |
|
صحت آن حس ز تخریب بدن |
حس دنیا: منظور همین حواس ظاهری انسان است.
حس دینی: یعنی حس باطنی، کشش های معنوی.
تخریب بدن: منظور رام کردن خواسته ها وبه اعتدال نگاه داشتن آنهاست، برحسب آنچه را که علمای علم اخلاق با ملاک های شرعی بیان داشتند.
( 304) همان طور که حس دنیوى تمیز دهنده موجودات این جهان است حس آخرت هم مطالب عالیه ملکوتى را ادراک مىکند.( 305) صحت این حس را از طبیب و سلامتى آن حس را از حبیب و رفیق بجویید . ( 306) صحت این حس باین است که تن را آباد و سالم نگاه دارى ولى صحت آن حس بسته باین است که بدن را زیر پا گذاشته بجان پردازى.
حواس ظاهر وسیلهای برای زندگی مادی و این جهانی است، اما حسی که دین و کششهای معنوی در ما پدید میآورد وسیلهای برای رابطه با عالم بالاتر از این جهان است. برای سلامت حواس مادی و زندگیِ مادی، پزشک میتواند به ما یاری کند اما برای سلامت حسِّ دینی و معنوی از محبوب باید کمک گرفت.
اگر بخواهیم حسّ دینی و معنوی ما صحت یابد، غصه زندگی مادی را رها کنیم و در شهوت و حبّ دنیا غوطه نخوریم تا همراه با حیات معقول دنیوی به معرفت حق راه یابیم.
باید به این نکته توجه داشت که غرض از تخریب بدن رام کردن و به اعتدال نگاه داشتن آنهاست نه آن چه از ظاهر این تعبیر و امثال آن ممکن است در تصور آید چنان که بعضى بغلط گمان مىکنند که صوفیه بحفظ نیروى بدن و رعایت بهداشت و زندگى بىاعتنا بودهاند چه این امرى است خلاف عقل و در حد خود محال زیرا ممکن نیست که انسان خود را مکلف بداند و وسیلهى اداء تکلیف و قیام بوظائف عبودیت و سلوک را که نفس و بدن است ویران کند و از میان ببرد با اینکه محو شهوت و غضب اگر هم ممکن باشد فائدهاى بر آن متصور نیست از آن جهت که این نیروها واسطهى آبادانى جهانست و با همین بدن و قواى بدنى سالک مىتواند بمدارج کمال ارتقا یابد، نهایت آن که این قوى باید مسخر انسان باشد و بر او حاکم و مسلط نگردد و هر گاه که هدف و کیفیت استعمال آنها تغییر یابد و در راه مصلحت بکار رود، وجود آنها سبب پیش رفت و ترقى و سعادت است نه انحطاط و خذلان و در حقیقت آن چه براى سالک اهمیت دارد ترک تعلق و دل بستگى است نه ترک مباشرت اعمال مادى و امور دنیوى و تفاوت روش صوفیان بزرگ که آن را (فقر محمدى) مىنامند با راه و رسم راهبان که آن را (فقر عیسوى) مىگویند از همین اصل پدید مىآید و ما مىدانیم که هیچ سالکى چشم خود را کور و گوش خویش را به اختیار کر نمىکند و دست بخود کشى نمىزند تا بتوان تخریب بدن و یا کشتن نفس را بمعنى ظاهرى آن تعبیر و تفسیر نمود و مولانا خود زن و فرزند داشته و درس مىگفته و در امور دنیوى دخالت مىکرده و مجالس رقص و سماع بر پا مىنموده و از چله نشینى تبرى داشته است و این اصل مهم را در دفتر پنجم بصراحت بیان فرموده است[1]، شمس تبریزى نیز ترهب و چله نشینى را که بگفتهى او روش متابعان موسى است بشدت انکار نموده است و ما بجاى خود درین باره بتفصیل بحث خواهیم کرد. اما این نکته مسلم است که هر کس که مستغرق شهوت گردد و جز کام جویى و هوس رانى مقصدى نداشته باشد، در کار دنیا و دین بجایى نمىرسد بنا بر این صوفیان داشتن مقصد عالى و هدفهاى بلند انسانى را براى سالک شرط کردهاند و چون حصول این مقصود بدون ترک هوى و هوس میسر نمىشود کشتن نفس را بمعنى حقیقى خود برهروان و سالکان توصیه نموده و (تخلیه) را مقدمهى (تحلیه) شمردهاند چنان که مولانا فرموده است: (وجود شیخ کامل بر مثال حمام است چنان که در وقت دخول حمام تا از جامها و غیره تجرید نشوى طهارت ظاهر حاصل نمىشود و از اوساخ بدن تنقیه نمىیابى و از جنابت پاک نمىشوى همچنان تا پیش شیخ راستین نیز از هستى و خود پرستى مجرد نشوى بعیش مجدد نزنى و بطهارت قیامت نرسى و از جنابت باطن که خیانت نفس است طاهر نگردى.) [2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |