( 2066)بعد از آن گفتند ما را آرزوست |
|
اقتدا کردن به تو ای پاک دوست |
( 2067)گفتم آری لیک یک ساعت که من |
|
مشکلاتی دارم از دور زمن |
( 2068)تا شود آن حل به صحبتهای پاک |
|
که به صحبت روید انگوری ز خاک |
( 2069)دانهْ پرمغز را خاک دژم |
|
خلوتی و صحبتی کرد از کرم |
( 2070)خویشتن در خاک کلی محو کرد |
|
تا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرد |
( 2071)از پسِ آن محو قبض او نماند |
|
پرگشاد و بسط شد مرکب براند |
( 2072)پیش اصل خویش چون بیخویش شد |
|
رفت صورت جلوهْ معنیش شد |
( 2073)سر چنین کردند هین فرمان تو راست |
|
تفّ دل از سر چنین کردن بخاست |
دورِ زمن: یعنی گذشت زمان. در اینجا یعنی آنچه از آغاز این واقعه دیده است.
صحبت: همنشینى، همراهى، و از «صحبت انگور و خاک» مقصود زمان و مدت است.
دانهْ پر مغز: همان روح مستعد است .
خاک دژم:تیره، تن و زندگی مادی است.
قبض : گرفتگی و تنگی دل سالک به دلیل قهر حق است، یا در اثر نامرادی از وصول به حق میباشد.
بسط: به عکس قبض، گشودگی خاطر در اثر عنایت حق و ذوق معرفت است.
دانهْ پرمغز را خاک دژم: دانه تا در خاک نرفته در هم و بسته است. چون در خاک رفت و مدتى در خاک ماند و رطوبت دید، گشاده مىشود. هم صحبتى کاملان نیز موجب کمال است.
سر کردن: به نشانه موافقت سر فرود آوردن.
تف دل خاستن را به دو معنى مىتوان گرفت: از موافقت آنان آتش شوقم افروخت. غم از دل رفت.
مردان حق پیشنهاد میکنند که دقوقی پیشنماز باشد، اما او در حیرت است و سؤالهایی دارد: «لیک یک ساعت»، اما یک ساعت به من مهلت بدهید. مولانا مصاحبت مردان حق را مانند شرایط مساعد طبیعت و تأثیر آن بر دانه و خاک میبیند. اگر روح مستعدی باشد، از خاک تن انگوری میروید. روح از روی «کرَم» و بزرگواری با تن میآمیزد اما به سوی عالم معنا در حرکت است. «خویشتن»، مرتبهْ نفسانی و مادیگرای این روح است و این «خویشتن» در طول زندگی مادی باید «محو» شود تا چیزی از جنبه نفسانی باقی نماند. «رنگ و بو و سرخ و زرد»، همان ظواهر حیات مادی است که با محو نفس از میان میرود و روح آزادانه به راه حق ادامه میدهد.
مولانا می گوید: آن خویشتنی که خود را محو کرد، همیشه در حال بسط است و سیرالیالله دارد. دقوقی میگوید: «این خویشتن»، چون خود را در برابر اصل و مبدأ هستی محو کرد جنبهْ مادی او از میان رفت و جلوهگاه عالم معنا و حقیقت حق گردید، هرچند که در ظاهر ممکن است حیات مادی داشته باشد. دقوقی میگوید: آن هفت تن ابدال یا ابرار، به نشانهْ تأیید من سرتکان دادند و با تصدیق آنها سوز دل من از میان رفت و دلم آرام گرفت.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |