( 2074)ساعتی با آن گروه مجتبی |
|
چون مراقب گشتم و از خود جدا |
( 2075)هم در آن ساعت ز ساعت رست جان |
|
زآنکه ساعت پیر گرداند جوان |
( 2076)جمله تلوینها ز ساعت خاسته است |
|
رست از تلوین که از ساعت برست |
( 2077)چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی |
|
چون نماند محرم بیچون شوی |
( 2078)ساعت از بیساعتی آگاه نیست |
|
زآنکه آن سو جز تحیّر راه نیست |
آن گروه مجتبی: برگزیدگان حق.
ساعت: در این بیتها کنایه است از مقید به وقت بودن که نشانه توجه به عالم ظاهر است.
تلوین:آثار رنگارنگ حیات مادی و دلبستگی و اثرپذیری از آنهاست.
جلوههای هفتگانهْ حق، سخن دقوقی را تأیید کردند. اکنون آنها با دقوقی به مراقبه و سیر در عالم معنا مینشینند. سالک باید در مراقبه، «از خود جدا» و از هرچه جز پروردگار بیخبر باشد. دقوقی میگوید: روح من از محدودیت زمان آزاد شد و اگر ما گذشت زمان را احساس نکنیم پیر نمیشویم. واصلان به حق در وجودشان پیری و پژمردگی راه ندارد. ما از گذشت زمان بیم داریم و مرگ تن را پایان همه چیز میدانیم. برای حفظ این حیات مادی هر رنگی میپذیریم و این حیات مادی نیز رنگ پیری و فرسودگی بر ما میزند. اگر برای مدت کوتاهی از این بیم زمان و دنیای محدود بیرون بیایی، صحبت «چونی و چگونگی و چیستی» کنار میرود و محرم اسرار غیب میشوی. «ساعت»، موجود مقید به عالم ماده است که «بی زمانی» و خارج بودن از قیدهای مادی را درک نمیکند و اگر بخواهد چیزی فراتر از این هستی بداند، قادر نیست و فقط دچار تحیر میشود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |