خواجه عبدالله گوید:
هرکه طواف کرد گرد درعشق هم خسته شود درآخر ازخنجر عشق
این نکته نوشته ام بردفتر عشق سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق
عشق،مصیبت وبلا وهجران ثمر آرد.
ای آمده برای وصال نگار خویش نشنوده ای که عشق سراسر بلا بود
پروانه ای ضعیف کند جان ودل نثار تا پیش شمع یک نفس اورا بقاء بود
درشرح کلمات باباطاهر آمده است که :المحبّة اولها اختبار واوسطها افتقار وآخرها اختیار"مدعی محبت را دراول آزمایش کنند بانواع بلاها تاصدق وکذب ازهم جداشود.
عشق ازاول سرکش وخونی بود تا گریزد هرکه بیرونی بود
ابوالقاسم قشیری گوید: محبّت محو محبّ است بصفاته واثبات محبوب است بذاته که تمام صفات خود را درطلب محبوب نفی کند.
محب وحبّ ومحبوب اربدانی محبّ راغیر محبوبش نخوانی
اگر دریا وگر موج وحبابست بنزد ما همه جام شراب است
سهل بن عبدالله گوید: عشق ومحبت ،معانق? طاعات ومباینت مخالفات است.
بعضی گویند: محبت امری است که کور وکرکند ونابینا گرداند محبّ را ازآنچه جز محبوبست "وحبّ الشی یعمی ویصم" ومحبّ درمقام کمال حبّ بمحبوب ،خود رافراموش کرده وغیر محبوب نبیند.
هجویری گوید: محبت حق نسبت به بنده ارادت خیر بود ورحمت ومحبت اسمی است ازاسامی ارادت.وبالجمله محبت خدا آنست که بنده را ازمعاصی برهاند ومقامات واحوال عالیه وی را کرامت فرماید.
کاشانی گوید: محبت میل باطن است بعالم جمال وآن دوگونه است:محبت عام که میل قلب است بمطالع? جمال صفات.ومحبت خاص که میل روح است بمشاهد? جمال ذات که آفتابی است که ازافق ذات برآید ومحبت عام نوری است که وجود راآرایش دهد ومحبت خاص ناری است که وجود راپالایش دهد ومحبّ رابسوزد ومحوگرداند.
کاشانی گوید: علامت محبت وعشق بسیاراست ازجمله: 1 – دردل محب محبت دنیا وآخرت نبود وفقط محبت محبوب باشد.2 - هرحسن که به او عرضه کنند بدان التفات ننماید ونظر ازحسن محبوب نگرداند.3 – وسائل وصول بمحبوب رادوست دارد ومطیع باشد.4- ازموانع وصول بمطلوب بطور مطلق دوری کند.5 – همواره دریاد محبوب باشد. 6 – محبوب رادرتمام اوامر ونواهی اطاعت کند.7 – آنچه اختیار کند برای طلب رضا محبوب باشد.8 – اندک مراعات محبوب بسیارداند وبسیارطاعت خود اندک. 9 – حیرت وهیجان درمشاهد? جمال محبوب.10 – مشاهد? محبوب ووصال اودرشوقش نقصان نیارد بلکه هرلحظه بدان بیفزاید وبعد ازوصول شوقی جدید حاصل شود زیرا قلب محبّ متعلق بمحبوب خوداست وازغیر محبوب معرض است ومعنی فناء محبّ درمحبوب همین است که مراتبت کمال محبت عبد است.
بعضی گویند: محبت اولین وادی از اودی? فناء است وسیر دراین راه نیاز به مرشد وراهنما دارد.
بکوی عشق منه بی دلیل راه قدم که گم شد آنکه درین ره برهبری نرسید
مکن زغصه شکایت که درطریق طلب براحتی نرسید آنکه محنتی نکشید
عطارگوید:
آتش عشق تو درجان خوشتراست دل زعشقت آتش افشان خوشترست
هرکه خورد ازجام عشقت قطره ای تاقیامت مست وحیران خوشترست
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم زانکه بامعشوق ،پنهان خوشترست
وبالاخره مولانا دردیوان شمس گوید:
حیلت رها کن ، عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو
و اندر دل آتش در آ، پروانه شو، پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن ، هم خانه راویرانه کن
وانگه بیا، با عاشقان همخانه شو، همخانه شو
رو ، سینه راچون سینه هاهفت آب شو ازکینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو ، پیمانه شو
باید که جمله جان شوی ،تا لایق جانان شوی
گرسوی مستان می روی، مستانه شو ،مستانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسان? شیرین ما
فانی شو وچون عاشقان افسانه شو ، افسانه شو
اندیشه ات جایی رود ، وانگه ترا آنجا کشد
زاندیشه بُگذر ،چون قضا پیشانه شو، پیشانه شو
بنواخت نو ر مصطفی آن اُستن حنّانه را
کمتر ز چوبی نیستی ، حنّانه شو حنّانه شو
گر چهره بنماید صنم ، پُرشو ازو چون آینه
ور زلف بگشاید صنم ، روشانه شو، روشانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفه ها ومالها
هل مال را، خود را بده، شکرانه شو ،شکرانه شو
یک مدتی ارکان بُدی یک مدتی حیوان بُدی
یک مدتی چون جان شدی ، جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه ، بر بام ودر تا کی روی ؟ درخانه پر
نطق زبان راترک کن ، بی چانه شو، بی چانه شو
******
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |