( 334) خشم و شهوت مرد را احول کند |
|
ز استقامت روح را مُبدل کند |
( 335) چون غرض آمد هنر پوشیده شد |
|
صد حجاب از دل به سوى دیده شد |
( 336) چون دهد قاضى به دل رشوت قرار |
|
کى شناسد ظالم از مظلوم زار؟ |
( 337)شاه از حقد جُهودانه چنان |
|
گشت احول، کالامان، یا رب امان |
( 338)صد هزاران مؤمن مظلوم کشت |
|
که: پناهم دین موسى را و پشت |
غرض: نشانه و هدف، آن چه براى آن، کارى انجام دهند، مقصد و مطلوب از عملى، قصد بد و نیت سوء.
هنر : یعنی شایستگی
چون غرض آمد هنر پوشیده شد:این سخن مولانا برگرفته از کلام افلاطون است که:« مَحَبّتُک الشَیءَ سِترٌ بَینک و بینَ مَساوئهِ و بُغضَتُک لَهُ سِترٌ بینک و بینَ مَحاسِنِه».[1]. نظیر آن از گفتهى مولانا[2]:
گرگى نمود یوسف در چشم حاسدان پنهان شد آن که خوب و شکر لب برادرست
چه پرده است حسد اى خدا میان دو یار که دى چو جان بدهاند این زمان چو گرگ عنود
چو گرگى مىنمودى روى یوسف چو آن پردهى غرض مىگشت اظهار
حقد جهودانه: یعنی کینه ای که مدتی دراز در دل بماند.
الامان: امان یعنی پناه بر خدا،ودرمواردی به کار می رود که گوینده می خواهد از وضعی بسیار نامساعد حرف بزند.
( 334) خشم و شهوت است که مرد را دو بین و احول مىسازد و روح را از استقامت بیرون آورده براه کج مىاندازد. ( 335) وقتى غرض بیاید هنر و خوبى پنهان مىگردد و همان غرض که از دل سرچشمه مىگیرد هزاران پرده بروى چشم مىکشد. ( 336) وقتى قاضى بدل خود وعده رشوه بدهد دیگر تمیز ظالم از مظلوم ممکنش نیست.( 337) الغرض شاه بر اثر تعصب جهودى بطورى احول و دو بین گردید که پناه مىبریم بخدا از این قبیل تعصبات.( 338) و بنام اینکه من طرفدار و حافظ دین موسى هستم صد هزاران مؤمن و مظلوم را بدیار عدم فرستاد.
مولانا می گوید: خشم و شهوت هر یک اگر از حد اعتدال خارج شوند ، مانع درست دیدن انسان می شوند وپایداری واستواری روح را نیز دگرگون می کنند. بهمین جهت کارهایى مىکند که بمیزان عقل درست در نمىآید و این امرى روشن است و در زندگانى عادى همه وقت دیده مىشود.
( 339) او وزیرى داشت، گبر و عشوه ده |
|
کو بر آب از مکر بر بستى گره |
گبر: مطلق کافر، زردشتى. ولى در این بیت بمعنى اول است زیرا این وزیر یهودى بود نه زردشتى.
عشوه ده: مکار و فریب کار.
گره بر آب بستن: به کنایه، کارى ممتنع و سخت کردن.
( 339) شاه وزیرى داشت که در مکر و حیله سر آمد مکاران زمان خود بود از زمین نکاشته درو کرده و از آب خالص کره مىگرفت.
( 340) گفت: ترسایان پناه جان کنند |
|
دین خود را از ملک پنهان کنند |
( 341)کم کش ایشان را که کشتن سود نیست |
|
دین ندارد بوى، مشک و عود نیست |
( 342) سرّ پنهان است اندر صد غلاف |
|
ظاهرش با تست و باطن بر خلاف |
( 343)شاه گفتش پس بگو تدبیر چیست |
|
چارهى آن مکر و ان تزویر چیست |
( 344) تا نماند در جهان نصرانیى |
|
نى هویدا دین و نه پنهانیى |
ترسایان: یعنی مسیحیان، پیروان حضرت عیسی.
پناه جان کردن: ظاهرا ترجمهى تقیه کردن است و ممکن است که آن را بمعنى حفظ جان فرض کنیم.
دین ندارد بوى: یعنی دین امری است درونی وقلبی، مُشک عود نیست که از بوی آن بتوانی به وجود آن پی ببری.
هویدا دین :یعنی کسی که دینش همان است که می گوید ودین واقعی خود را پنهان نمی کند.
( 340) بشاه گفت که مسیحیان دین خود را از شاه پنهان کرده و جان خود را در پناه این تدبیر حفظ مىکنند.
( 341) اینها را نکش اسرار اینها را بدست آور و از کشتنشان صرف نظر کن. کشتن اینها سودمند نیست دین که بو ندارد تا چون مشگ و عود از بوى آن بوجودش پى ببرى.( 342) دین یک سر نهانى است که در صد پرده پنهان شده ظاهرشان با تو است و باطنشان بر خلاف تو. ( 343) شاه گفت پس چاره چیست و علاج این مکر و تزویر را چگونه باید کرد؟( 344) چه باید کرد که هیچ عیسوى چه آنها که ظاهراً دعوى مىکنند و چه آنها که دین خود را پنهان مىکنند در جهان باقى نماند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |