( 372)دل بدو دادند ترسایان تمام |
|
خود چه باشد قوت تقلید عام |
( 373)در درون سینه مهرش کاشتند |
|
نایب عیسی اش مىپنداشتند |
( 374) او به سِر، دجال یک چشم لعین |
|
اى خدا فریاد رس، نعم المعین |
دجال: دروغ گوى، شخصى که مطابق روایات اسلامى در آخر الزمان ظاهر خواهد شد ویک چشم او کور است ،وبسیاری از مردم فریب اورا می خورند.مولانا می گوید : این وزیر که درمیان مسیحیان نایب عیسی جلوه کرده بود درباطن کسی بود مانند دجال ملعون یک چشم.[1]
نعم المعین: یعنی چه یاور خوبی هستی.
( 372) القصه عیسویان همه بوزیر مکار معتقد و دل بسته شدند البته عوام جز مقلد چه مىتوانند باشند.( 373) همه باو گرویده و مهرش را در دل گرفته پنداشتند که نایب حضرت مسیح است.( 374) در صورتى که او دجالى بیش نبود خداوندا اى کسى که بهترین یاران هستى بفریاد رس.
هواها و هوسها
( 375) صد هزاران دام و دانهست اى خدا |
|
ما چو مرغان حریص بىنوا |
( 376) دم به دم ما بسته دام نویم |
|
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم |
( 377) مىرهانى هر دمى ما را و باز |
|
سوى دامى مىرویم، اى بىنیاز |
دام و دانه : هر محرک خارجى است که محبوب و مطلوب باشد و هوى و آرزو و خشم و شهوت را بر انگیزد.
بسته دام نویم:یعنی هرچند در راه کمال پیش رفته وباز وسیمرغ باشیم، هرلحظه ممکن است در دام تازه یی بیفتیم.
( 375) صد هزار دانه و دام در این راه هست و ما چون مرغ حریص گرسنهاى هستیم که اگر لطف تو شامل حال ما نشود بدام خواهیم افتاد.( 376) اگر ما باز یا سیمرغ هم باشیم هر آن بیم آن هست که بدامى گرفتار شویم.( 377) تویى که هر آن با لطف عمیم خود ما را از دامى رها مىکنى و ما باز بطرف دام دیگرى پیش مىرویم.
دراین ابیات مولانا ضعف آدمى را در مقابل هواهای نفسانى بیان مىکند و می گوید: عوامل فریب و گمراهی بسیارند و ما همواره در معرض وابستگیهای گوناگون هستیم و هر چند در راه کمال، باز و سیمرغی باشیم. فقط عنایت الهی، که همان آگاهیبخشی به بنده است، باید شامل حال شود تا بنده بتواند در مسیر تهذیب نفس، گام بردارد. خدایا به فریاد ما برس که فریبکاری و موجبات گمراهی و عوامل دور کننده از تو بسیار زیاد است. عوامل گمراه کننده نیز از درون و بیرون ما را تهدید میکند. آنچنان این تهدید جدی و فراگیر است که دمبهدم بسته به دام نویم و رذایل اخلاقی ما را در بر گرفته است، بهطوریکه هر لحظه ما را از ورطهْ فلاکت و غوطهور شدن در منجلاب بدبختی میرهانی و باز به سوی دامی دگر میرویم. این هم خود دلیل عجز و ناتوانی ماست ای بینیاز.
( 378) ما در این انبا ر گند م میکنیم |
|
گندم جمع آ مده گم میکنیم |
( 379) مینیند یشیم آخر ما به هوش |
|
کین خلل درگندم است از مکر موش |
( 380) موش تا انبار ما حفره ز ده ست |
|
وز فنش انبار ما ویران شده ست |
( 381) اول ای جان دفع شرّ موش کن |
|
وآن گهان در جمع گندم جوش کن |
حفره: گودال،
حفره زدن: نقب زدن، سوراخ کردن.
جوش کردن: بهیجان آمدن براى رسیدن بچیزى یا از غصهى فوت چیزى، جوش زدن.
انبار: کنایت، از سر و ضمیر
گندم: نمودار اعمال و عبادات روزانه است .
موش:کنایه از نفس و یا عوامل درونی است که حضور قلب واخلاص بنده را مشوش می کند وعبادت او رابی اثرمی سازد.
«گندم جمع آمده»: کنایه از عبادت و کارهایی است که انسان در راه حق انجام میدهد، اما به علّت آلودگی درون و وسوسههای نفسانی و هوا و هوسها و خواستههای غیر الهی، توجه او را از حق دور میکند و مانند موش، به انبار عبادت و طاعت راه مییابد. بنابراین، اول باید با تهذیب نفس و تزکیهْ درون، نفس را مهار کرد و هواهای نفسانی و دلبستگیها و شهوتها را از میان برداشت و آنگاه گندم عبادت و اطاعت را ذخیره کرد.
( 378) بار الها ما گندم اعمال حسنه خود را در انبار محاسبه مىریزیم ولى وقتى نگاه مىکنیم گندم ما همگى کم شده و از میان رفته است.( 379) فکر هم نمىکنیم که اغراض نفسانى چون موش مکارى گندم اعمال ما را مىبرد و انبار حساب ما را خالى مىنماید.( 380) البته تا سوراخ موش در انبار ما موجود است انبار خالى خواهد بود.( 381) جان من اول شر موش را دفع کن آن وقت در جمع کردن گندم بکوش.
[1] - براى اطلاع از عقیدهى قدما دربارهى دجال، رجوع شود: صحیح بخارى، ج 9، ص 75، مسلم، ج 8، ص 197- 194، سفینه البحار، ج 1، ص 429، تاج العروس، محیط المحیط در ذیل: دجل در مأخذ اخیر اصل این کلمه سریانى فرض شده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |