( 425)سایهْ یزدان، چو باشد دایهاش |
|
وارهاند از خیال و سایهاش |
( 426)سایهْ یزدان، بود بنده خدا |
|
مرده او زین عالم و زنده خدا |
سایه: روشنایى که از مقابلهى مضیئى و چیزى روشنى بخش با شىء دیگر حاصل شود، انعکاس جسمى که مقابل آفتاب قرار گیرد در جهت مخالف نور، عالم به اعتبار آن که هستى آن از حق است مانند هستى سایه از آفتاب یا از آن جهت که عدم محض است مثل سایه که عدم نور است، خیال در تعبیر مولانا.
سایهى یزدان: مرد کامل فانى در حق مانند سایه که از خود وجود ندارد و حرکت او تابع حرکت آفتاب است، ولى کامل از آن جهت که متصل بحق است و میان او و حق فاصله نیست چنان که میان سایه و آفتاب فقط خطى موهوم فاصل است و آن جدایى میان ولى و حق، زادهى اوهام است، ظل الاله هو الانسان الکامل المتحقق بالحضرة الذاتیة.[1]
دایه: زنى که طفل را بشیر خود پرورد، و دایه را نیز مرادف ماما و قابله استعمال مىکنند.
( 425) اگر سایه یزدان راهنماى کسى باشد او را از سایه و خیال رها ساخته بحقیقت و صاحب سایه متوجه مىسازد.( 426) سایه یزدان بنده خدا و همان کسیست که از این عالم مرده و در عالم خداوندى زندگى مىکند.
مولانا می گوید: مرد کامل مرید را بعلم و معرفت پرورش مىدهد و بتدریج از عالم حس و خیال و وهم مىگذراند و بحقیقت مىرساند ازین رو بدایه شبیه است که طفل را در دامن مىپرورد و از آفات حفظ مىکند و از شیر خود غذا مىدهد تا بجایى رسد که از حضانت مستغنى گردد و هر گونه غذا تواند خورد و چون مرد کامل از عالم و شهوات و آرزوها انقطاع کلى دارد بدین جهت او را مرده مىخواند که مرده نیز از آرزو و شهوت و از جهان حس بکلى گسسته است و از آن جا که مرد کامل از خود فانى و بحق باقى مىشود و از حیات دائم بهره ور است او را «زندهى خدا» مىگوید. مولانا در ابیات گذشته مخاطرات و آفات را باز گفت و گرفتاریهاى طالب را شرح داد و اکنون مىخواهد که راه نجات و طریق فوز و رستگارى را باز گوید.
( 427)دامن او گیر زودتر، بیگمان |
|
تا رهی در دامن آخر زمان |
( 428)کیف مدّالظلّ نقشِ اولیاست |
|
کو دلیل نور خورشید خداست |
( 429)اندر این وادی مرو بی این دلیل |
|
( لا اٌحبّ الآ فلین) گو، چون خلیل |
( 430)رو، زسایه آفتابی را بیاب |
|
دامن شه شمس تبریزی بتاب |
( 431)ره ندانى جانب این سور و عُرس |
|
از ضیاء الحق حسام الدین بپرس |
آخر زمان : به اعتقاد قدما آخرالزمان، هزارهْ هفتم از عمر نوع بشر است که در آن، پیامبر اسلام(ص) ظهور کرده است.
کیف مدّالظلّ: اشاره به مضمون آیه سوره فرقان دارد که: خداوند سخن از گسترانیدن سایه وتابانیدن خورشید می کند:«أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا »:آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر مىخواست آن را ساکن قرار مىداد؛ سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم![2]وادى: طریق طلب و مراحل سلوک است که متضمن دشواریها و آفتهاى بسیار است
دامن کسى تافتن: مجازا، توسل و استمداد. نظیر: دست بدامن شدن، دست در دامن زدن.
عُرس: طعامى که در مهمانى دهند، مهمانیى که بعد از آوردن عروس بخانهى داماد بر پا کنند.
حسام الدین:حسام الدین چلبى ارموى از مریدان گزین و جانشین مولانا بود و مثنوى را مولانا بخواهش وى در نظم آورد (وفاتش) قبرش در قونیه و در مزار مولاناست.
( 427) دامن همان سایه یزدان را بگیر تا از آفات زمانه مستخلص گردى .( 428) یعنى آیا بسوى خداى خود نمىنگرى که چگونه سایه را امتداد داده و اگر مىخواست او را بىحرکت مىنمود پس ما آفتاب را راهنماى او قرار دادیم . در آیه شریفه همانا نقش اولیاى حق است ولى حق است که دلیل انوار آفتاب الهى است.( 429) در این وادى بىپایان بدون این راهنما قدم مگذار و چون حضرت خلیل که بماه و ستاره و خورشید تعظیم نکرده و فرمود إنی لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ تو نیز جز به ولیِّ حق تعظیم نکن. ( 430) برو و از سایه حق آفتابى پیدا کن و دامن شمس تبریزى را بگیر.( 431) اگر راه این مجلس سور و سرور را نمىدانى. از حضرت ضیاء الحق حسام الدین بپرس
مولانا می گوید: در وادی معرفت، بیراهنما نباید رفت. اولیای الهی، به دلیل پیوند با خدا، جاودانهاند و ستارههایی نیستند که افول کنند. اگر میخواهی به حقیقت برسی، مانند ابراهیم خلیل باش که هنگام شب، ستارهای را خدای خود پنداشت و چون ستاره افول کرد، گفت: من چیزی را که غروب میکند، نمیپرستم.[3]
تو هم به ولیای اقتدا کن که بهراستی، سایهْ یزدان باشد. از طریق این سایههای الهی، آفتاب را پیدا کن. دست در دامن مرشدی چون شمس تبریز بزن. خواجه حافظ نیز مىگوید[4]:
قطع این مرحله بىهمرهى خضر مکن ظلماتست بترس از خطر گمراهى
و لیکن باید توجه داشت که هر کسى هم شایستهى شیخى و پیشوایى نیست و خود را بهر کسى نباید تسلیم کرد زیرا مربى بىخبر و بىاطلاع از رموز تربیت مانند طبیب جاهل است که مرض را سخت تر مىکند و در نتیجهى معالجهى غلط، بیمارى بر سر بیمارى مىنهد و درد بر درد مىافزاید و از این رو مولانا قصهى ابراهیم را که روى از ستاره بر تافت شاهد مىآورد ویا مرشدی چون شمس تبریزی و حسام الدین چلبى را نام می برد تا طالب بر حذر باشد و از شیخان و پیران مدعى که گرمى و ذوقشان مستعار و ناپایدار است خویشتن را بدور دارد.
[1] - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: ظل الاله.
[2] - سورهْ فرقان، آیهْ 45
[3] . اشاره به آیه 76 سوره انعام.
[4] - دیوان حافظ، ص 347
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |