( 469) در یکى راه ریاضت را و جوع |
|
رکن توبه کرده و شرط رجوع |
ریاضت: رام کردن و پرورش ستور، و در نزد عرفا، از اغراض نفسانى اعراض کردن و بعضى آن را عبارت از تهذیب اخلاق دانستهاند و برخى گفتهاند که ملازمت نماز و روزه و مراقبت اوقات روز و شب است از هر چه موجب گناه و ملامت باشد بهمراه دورى از صحبت خلق، و مىتوان ریاضت را اینگونه هم تعریف نمود: مجموع اعمال و تروکى که سالک بدستور پیر و مرشد انجام مىدهد.
جوع: گرسنگى، تمرین بر مقاومت گرسنگى و بتدریج تحت نظر و با برنامه درنزد عرفا گرسنگى یکى از ارکان اصلى مجاهده است و براى کسر شهوت و تحمل بیدارى و سهر که آن نیز رکنى است عظیم، جوع را لازم مىشمردهاند و ابو حامد غزالى ده فائدهى براى آن ذکر کرده است.[1]
توبه: باز گشت و رجوع، باز گشت از معصیت بطاعت، باز گشت بخدا، توبه مرکب است از علم به عقوبت گناه و خطر و آفت آن که نتیجهى آن پشیمانى و ندامت بر گذشته و فوات مطلوب است و ازین ندامت معنى دیگر بحصول مىپیوندد که اراده و اهتمام بتدارک ما فات است و توبه ازین سه عامل (علم به عقوبت، ندامت، ارادهى تلافى و تدارک) بوجود مىآید، اهل سیر وسلوک، توبه را اولین مقامات و نخستین قدم سلوک و مقدم بر خلوت و مجاهده و انواع دیگر از ریاضات مىدانند. پس توبه عقد قلب است بر ترک معصیت و اقبال بر طاعت، و دوام آن مشروط است بکسر شهوت و مداومت بر مجاهده و خلاف نفس و چنان که اشاره کردیم گرسنگى را عرفا یکى از عوامل شکستن شهوت و قهر نفس محسوب داشتهاند و بنا بر این ریاضت و دوام مجاهده و گرسنگى رکنى است که دوام توبه بدون آن در معرض خطر است و اگر سالک مراقب احوال نفس خود نباشد هر آنى ممکن است که آرزوى دنیا در دل وى نیرو گیرد و میل بمعصیت، اساس توبه را هر چند محکم باشد فرو ریزد و در هم شکند چنان که خواجه حافظ مىگوید:
اساس توبه که در محکمى چو سنگ نمود ببین که جام زجاجى چه طرفهاش بشکست
دیوان حافظ، ص 19
بعزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه شکن مىرسد چه چاره کنم
همان مأخذ، ص 240
( 469) در یکى از کتابها و طومارها ریاضت و گرسنگى را رکن اعظم توبه قرار داده بود.
( 470) در یکى گفته ریاضت سود نیست |
|
اندر این ره مَخلصى جز جود نیست |
جود: بخشش، بخشش چیزى بدون توقع عوض و بى وجود استحقاق و سؤال کسى که بخشش براى اوست، مقابل: کرم که مشروطست به استحقاق و سؤال. و بعضى گفتهاند که سخاء آنست که بدهد و مثل آن را براى خود باقى گذارد، وجود، آنست که بیشتر را بدهد و کمتر را براى خود نگاه دارد و ایثار، آنست که قدر کفایت معیشت را بدهد و چیزى براى خود نگذارد.
چرا جود بر ریاضت ترجیح دارد؟ چون جود بخشش بدون عوض و غرض است بنا بر این، مفاد آن ترک التفات و عدم توجه بغیر حق و فناء از حظوظ نفسانى است و بدون این شرط تحقق نمىپذیرد و نوعى از مدارج فنا و نیستى است در صورتى که ریاضت براى خلاص و رهایى خود است و بىشک خالى از دید خود و حب ذات نتواند بود و مىتوان گفت که ریاضت معلول است وجود از هر علتى منزه است. و نظر بهمین نکته آن را بر ریاضت ترجیح مىدهد.
( 470) در کتاب دیگر نوشته بود ریاضت بىفایده است و در این راه جز بذل و بخشش سودى ندارد.
( 471) در یکى گفته که: جوع و جود تو |
|
شرک باشد از تو، با معبود تو |
( 472) جز توکل جز که تسلیم تمام |
|
در غم و راحت همه مکر است و دام |
توکل: واگذاشتن کار بخدا، و در اصطلاح حکما وعرفا، حالتى است قلبى که منشا آن یقین سالک است باین که حق تعالى بمصالح بندگان، علم تمام دارد و در نهایت قدرت است و شفقت و عنایت و رحمتش بىنهایت است و چون این امور بر سالک مشهود افتد و بیقین بداند که جز حق تعالى هیچ موثر و فاعلى وجود ندارد، در نتیجهى آن حالتى، که آن را توکل مىگویند در قلبش حاصل مىشود . بنابراین می توان توکل را بدین گونه تعریف کرد که: قطع علاقه از اسباب و اعتماد بر مسبب الاسباب.
تسلیم: انقیاد است نسبت به احکام و قضا و قدر الهى و آن نتیجهى توکل است.
( 471) در آن یکى گفته بود که جود و ریاضت تو شرک است.( 472) بجز تسلیم و توکل در رنج و راحت همه اینها مکر و دام است.
محتوای سخن عرفانی مولانا که به صورت دستورالعمل مطرح می کند ،عبارت است ازبیان فضیلت توکل وتسلیم برجوع و جود .چراکه جوع وجود هر یک بتنهایى کار و عمل بنده است و از این رو مستلزم بقا و وجود اوست و عمل و رویت عمل نیز باقى است بدلیل آن که گرسنگى را براى کسر شهوت تحمل مىکند و ناچار بدان است وبه نتیجهاى که از آن مىگیرد نظر دارد ، همچنین جود بقاى بنده و فعل او را متضمن است هر چند که براى غرض و عوضى نباشد بر خلاف توکل که مبتنى است بر توحید افعالى و نادیدن تاثیر هر چیزى که جز خداست و بنا بر این جوع و جود را شرک مىشمارد و توکل را طریق نجات مىداند.
باید دانست که توکیل از وکالت گرفته شده است. در مثال عرب چنین گفته مىشود: وکّل فلان امره الى فلان، این کار وقتى است که کسى به دیگرى اعتماد کرده و کار خود را به آن واگذارد، بنا بر این توکّل عبارت است از این که فقط بر وکیل اعتماد قلبى دارد.
انسان از خشم خدا رهایى نمىیابد مگر با توکّل حقیقى بر خداوند متعال آن چنان که شایسته توکّل به اوست
پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هر کس از غیر خدا دل ببرد و فقط به او دل ببندد خداوند تمام هزینه زندگى او را تأمین مىکند و روزى او را از جایى که خود گمان ندارد تأمین مىفرماید و هر کس به دنیادل ببندد و فقط به آن امید داشته باشد خداوند تعالى او را به دنیا وا مىگذارد». تحقّق یافتن توکّل به این صورت است که توکّل را در نفس خود کشف کنى و باید اعتقاد قطعى داشته باشى که تمام اسباب و مسبّبات به خداوند متعال مربوط است و خداوند متعال براى کفایت بندگان، علم و قدرت کامل دارد. و گذشت و بخشش و توجّه کامل به بندگان دارد، چون در آن سوى قدرت و دانش و عنایت او بخشش و عنایتى نیست و در این صورت انسان هرگز به غیر خدا، حتّى به خود و نیروهایش، توجهى ندارد، در این موقع است که انسان خود را بطور کامل تسلیم خدا مىکند و از توکّل بر غیر خدا بیزارى مىجوید. اگر در نفس خود این حالت را نیافتى به این دلیل است که تمام یا بعضى از عوامل و اسباب یاد شده ناتوان گردیده و یا نیروى واهمه در معارضه با یقین پیروز شده است.
تفاوت درجه و میزان توکّل بر خدا، در اشخاص بستگى به ضعف و شدّت و کم و زیادى همین عوامل دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |