( 473) در یکى گفته که واجب خدمت است |
|
ور نه اندیشهى توکل تهمت است |
خدمت: رسیدن به حاجات مردم و رفع و تخفیف آلام درونى و بیرونى آنهاست و نیز بجاى کسى کار کردن است و کسى که این امر را بر عهده مىگیرد باید بردبار و صبور باشد و سود و منفعت دیگران را بر آن خود ترجیح دهد و چون خدمت مستلزم صبر و تحمل است بناچار در مداومت آن هوى و آرزو شکسته مىشود علاوه بر آن که سالک خدمتگزار شادى بدل خلق مىرساند که در آن، برکتهاست و یکى از وظایف انسانیت است. چنان که سعدى نیز مىگوید.[1]:
طریقت بجز خدمت خلق نیست بتسبیح و سجاده و دلق نیست
( 473) در کتاب دیگر خدمت را سرمایه سعادت دانسته و توکل را خالى از حقیقت قلم داده بود.
عرفا خدمت را از طرق مجاهده با نفس مىدانستهاند و بدین جهت سالک را بتشخیص خود بانواع کار از قبیل جارو زدن مساجد و آشپزى و قیام بامور مسافران و تیمار ستوران وا مىداشتهاند تا سالک تنبل و نیز خود بین ببار نیاید و نوع دوست و خیر خواه باشد، در طریقهى مولویه تا همین اواخر که در ترکیه بساط آنها بر چیده شد سالک مکلف بوده است که مدت هزار و یک روز بعدد حروف «رضا» خدمت کند. اما ترجیح آن بر توکل براى اینست که متوکل بفکر خود است و خدمتگزار در اندیشهى دیگران.
( 474) در یکى گفته که: امر و نهی هاست |
|
بهر کردن نیست، شرح عجز ماست |
( 475) تا که عجز خود ببینیم اندر آن |
|
قدرت حق را بدانیم آن زمان |
( 476) در یکى گفته که: عجز خود مبین |
|
کفر نعمت کردن است آن عجز هین |
( 477)قدرت خود بین که این قدرت از اوست |
|
قدرت تو، نعمت او دان که هوست |
بهر کردن نیست شرح عجز ماست: یعنی آنچه امر ونهی شده است برای آن نیست که ما اجرا کنیم، برای آن است که معلوم شود ما قادر به انجام اوامر پروردگار نیستیم وهدف باز نمودن عجز ماست، به اصطلاح فقها: امر تعجیزی است.
گفته که عجز خود مبین: سخن از طوماری است که وزیر درآن گفته است: خود را نباید عاجز پنداشت، قدرتی که پروردگار به انسان عطا کرده است نعمتی است واگر بنده خود را ضعیف پندارد، کفران نعمت کرده است.
هوست: هو در عربى ضمیر مفرد غایب است و صوفیه آن را بر ذات بحت و مطلق بدون اعتبار اسماء و صفات و یا هستى اللَّه اطلاق مىکنند . اما اینکه از الله تعبیر بغایب مىکنند از آن جهت است که وجود محض جامع جمیع کمالات است و استیفاء و رسیدن بکمال شهود آن هرگز میسر نمىگردد و بدین مناسبت در عین مشهود بودن مانند چیزى است که غایب باشد و دلیل آن که حق را بنام الظاهر و الباطن مىخوانیم نیز همین است.
( 474) در دیگرى نوشته شده بود امر و نهى تماماً براى معلوم ساختن عجز ما است از عمل به آنها.( 475) تا ناتوانى عمل به آنها را دیده وتوانایى خالق را ادراک کنیم.( 476) در آن یکى گفته بود خود را عاجز مبین زیرا کفران نعمت خداوندى است. ( 477) قدرت و توانایى خود را ببین که این قدرت از خداوند است و نعمتى است که او بخشیده.
ظاهرا مولانا طریقهى صوفیهى اباحیه را که بسقوط تکلیف و اباحهى محرمات قائل بودهاند تقریر نموده است. چراکه آنها می گویند: آنچه امر ونهی در شریعت شده است برای آن نیست که ما اجرا کنیم، بلکه برای این است که معلوم شود ما قادر به انجام اوامر پروردگار نیستیم وهدف آشکار نمودن عجز وناتوانی ماست.
ظاهرا مبناى این نظریه همان مطلبى است که در علم معانى و اصول فقه راجع به «امر تعجیزى»[2] مىخوانیم و آن صیغهى امریست که مفاد آن، بیان عجز مخاطب است نه اتیان مأمور به نظیر:« فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ »[3] که مقصود از آن، بیان عجز عرب بود زیرا آوردن سورهى مثل قرآن امتناع داشت بقرینهى:« فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا» . چه آن که مقتضاى ( لن) در کلام عرب نفى تابید است و فعلى که بعد از آن واقع مىشود هرگز بحصول نخواهد پیوست ولى در این ابیات، تعجیز شامل نهى نیز شده و نتیجهاى که از آن گرفته مىشود سقوط تکلیف و عدم تعبد نسبت باوامر و نواهى است. براى اطلاع از عقیدهى اباحیه، رجوع شود به کتاب: تلبیس ابلیس.[4].
[1] - بوستان،
[2] - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: امر.
[3] - سوره البقرة، آیهى 23
[4] - تلبیس ابلیس. طبع مصر، ص 372- 363
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |