( 549)عین آن تخییل را حکمت کند |
|
عین آن زهر آب را شربت کند |
( 550)آن گمان انگیز را سازد یقین |
|
مِهرها رویاند از اسباب کین |
( 551)پرورد در آتش ابراهیم را |
|
ایمنی روح سازد بیم را |
( 552)از سبب سوزیش من سوداییام |
|
در خیالا تش چو سوفسطاییام |
تخییل: بخیال انداختن، خیال، خیال انگیزی که گمراه کننده باشد.
حکمت: حق و صواب، سخن راست و درست، مصلحت.
شربت کند: یعنی عنایت پروردگار همان عامل شک وگمراهی را به عامل یقین تبدیل می کند.
آن گمانانگیز: همان تخییل یا هر عمل گمراه کنندهْ دیگر است که انسان را از معرفت الهی باز دارد.
یقین: اعتقاد وتکیه کردن به پروردگار وقبول اوست چنان که گویی انسان حق را می بیند وامور غیبی را به چشم دل مشاهده می کند وچنان باور دارد که جایی برای شک باقی نمی ماند.
گمان انگیز: همان تخییل یا هرعامل گمراه کنند? دیگر است که انسان را ازمعرفت حق باز می دارد.
پرورد در آتش ابراهیم را : اشاره است بقصهى حضرت ابراهیم که نمرود وى را در آتش افکند و آن آتش را خداى تعالى بر وى برد و سلام و گلستان کرد.[1]
سودایى: مبتلا بمرض خیال، مالیخولیایى، دیوانه. منسوب به ((سوداء)) یکى از اخلاط چهارگانه (سودا، صفرا، خون، بلغم) که بعقیدهى اطباى پیشین غلبهى آن خلط، مورث امراض عصبى است.
سوفسطایى: گروهى که جست و جو و کشف حقیقت را ضرور ندانسته بلکه آموزگارى فنون را بر عهده گرفته و شاگردان خویش را در فن مناظره ماهر مىساختند، کسى که براى غلبهى بر خصم بهر وسیلهاى اعم از قیاس صحیح یا غلط متشبث گردد. سوفسطاییان را علماء اسلام بدین گونه تعریف کردهاند: گروهى از حکما که منکر حسیات و بدیهیات بودهاند، اینان سه فرقه بودهاند: لا ادریه که در وجود و دانستن اشیا متوقف بوده و هیچ چیز را بطور جازم نمىپذیرفتهاند، عنادیه که مىگفتهاند ما بطور قطع مىدانیم که هیچ چیز موجود نیست و ثبوت حقائق را منکر بودهاند، عندیه که حقایق اشیا را تابع اعتقاد مىدانسته و منکر ثبوت و تمیز آنها در نفس الامر بودهاند. علماء اسلام عقاید سوفسطاییان و شکاکین را بهم آمیختهاند.[2]
( 549) خداوند است که عین تخیل و وهم را تبدیل بحکمت و عین زهر را بشربت مبدل مىکند.() در خرابى گنجها نهان ساخته خار را تبدیل بگل و جسم را مبدل بجان مىسازد. ( 550) گمان را بیقین مبدل کرده از اسباب دشمنى و کینه نتیجه مهر و محبت مىگیرد. ( 551) ابراهیم را در آتش حفظ کرده ترس را ایمنى روح قرار مىدهد. ( 552) من از سبب سازى خداوند دیوانه شده و از سبب سوزى او سوفسطائى گردیده همه اسباب را وهم و خیال تصور مىکنم. () در سبب سازیش سر گردان و از سبب سوزیش حیرانم.
مولانا میگوید:قدرت خداى تعالى بىنهایت است و نسبت به اضداد متساوى است و خواص و آثارى که از اشیا بظهور مىرسد به آفرینش اوست و او مىتواند که آن آثار را از هر کدام که خواهد باز ستاند و در ضد وى قرار دهد زیرا قدرت او بر اعطا و موهبت بهمان اندازه است که بر منع و باز گرفتن و چون همهى آفرینش از جهت ذات و صفت و تاثیر و تاثر مغلوب قدرت و زیر فرمان اوست پس مىتواند که آن چه را موجب خیال و شک است سبب یقین و عین حکمت کند و هر چه را که مورث هلاک است علت حیات و بقا سازد و با چنین نیرو و قدرت که بر تبدیل اشیا دارد، مکر آن وزیر چگونه برابرى مىکرد و پهلو مىزد و سرانجام دیده شد که آن حیلهها بر باد رفت و دین عیسى گسترش یافت و پایدار ماند.
آری این عنایت پروردگار است که همان عامل شک و گمراهی را به عامل یقین تبدیل میکند. یقین، اعتقاد و تکیه کردن به پروردگار و قبول اوست؛ چنانکه گویی بنده، حق را میبیند و امور غیبی را به چشمِ دل مشاهده میکند و چنان باور دارد که جایی برای شک باقی نمیماند.
از نمونههای بارز تبدیلسازی عوامل و اسباب توسط حق، ماجرای حضرت ابراهیم با نمرودیان است. هنگامیکه او را در آتش انداختند آتش در گرد او به گلزار تبدیل شد. عنایت حق چیزی را که مانند آتش، بیمِ سوختن به همراه دارد به چیزی بدل میکند که روح بدون هیچ ترسی به سوی آن میرود.
در ادامه مولانا از سخنان پیشین خود چنین نتیجه میگیرد: قدرت حق همهْ اسباب و علل را میسوزاند و آنچه مشیت اوست انجام میدهد. گاه انسان را چنان حیران میکند که از رسیدن به حقایق، نومید میشود و مانند سوفسطاییان، تحقیق و جستوجوی منطقی را کنار میگذارد. البته سوفسطایی شدن مولانا نتیجهاش گمراهی نیست، بلکه مرد راه خدا در این وادی خود را به پروردگار میسپارد تا فضل الهی او را به سرمنزل معرفت برساند.
[1] - الانبیاء آیهى 68تا 72
[2] - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: سفسطه، سیر حکمت در اروپا، طبع طهران، ص 24، 80.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |