( 565)اللَّه الله، این جفا با ما مکن |
|
خیر کن امروز را فردا مکن |
( 566)مىدهد دل مر ترا، کاین بىدلان |
|
بىتو، گردند آخر از بىحاصلان |
( 567)جمله در خشکى چو ماهى مىتپند |
|
آب را بگشا، ز جو بر دار بند |
( 568)اى که چون تو در زمانه نیست کس |
|
اللَّه اللَّه، خلق را فریاد رس |
اللَّه الله: یعنی به خاطر خدا، خدارا دریاد داشته باش.
خیر کن: یعنی این کار نیک( بیرون آمدن از خلوت) را امروز بکن وبرای فردا مگذار.
مىدهد دل مر ترا: یعنی آیا دلت راضی می شود که این عاشقان بی تو بمانند .
بىحاصلان: یعنی زندگی آنها بی حاصل شود.
در خشکى چو ماهى مىتپند: یعنی بی تو، همه حیات وزندگی خود را از دست می دهند، تو مای? حیاتی، همانگونه که آب برای ماهی مای? حیات است.
( 565) ترا بخدا با ما جفا مکن و امروز را بفردا میفکن.( 566) آیا دلت قبول مىکند که این بىدلان دور از تو وجودشان بىثمر و بىحاصل گردد.( 567) همه چون ماهى دور از تو در خاک مىطپند بیا و بند را از جلو جوى برداشته آب را رها کن.( 568) در زمان ما مانند تو کسى نیست تو را بخدا بفریاد مردم برس.
( 569) گفت: هان اى سخرگان گفت و گو |
|
وعظ و گفتار زبان و گوش جو |
سخرگان: جمع سخره در فارسى، سخره: کسى است که او را ریشخند و مسخره کنند،
سُخرگان گفت وگوی: یعنی کسانی که فریب خورده و مسخرهْ الفاظ و سخنان کسی باشند (ظاهرگرا). مرد راهیافته نیازی به این الفاظ و ظاهرگرایی ندارد و آنچه را باید دریابد با رابطهْ قلبی و معنوی در مییابد.
وعظ: ترساندن، و در عرف مردم به یادآورى ایام اللّه، کار آخرت و عذاب آن و امثال اینها اختصاص دارد.استادفروزانفر با استفاده از کلام مولانا می گوید: وعظ همچنان که از گفتار حاصل مىشود از تاثیر حالت نیز ممکن است روى دهد و آن کارگر تر مىافتد و خود، وجود و حضور پیر باید سالک را بعالم غیب کشاند و بگفتار حاجت نباشد و چنین حالتى دلیل مرید است بباطن پیر و شیخ خود و نیازمندى بسخن و شرح لفظى نمونهى بیگانگى اوست از احوال و واردات قلبى مرشد از این رو وزیر مریدان را که از او موعظه و ارشاد بوسیلهى عبارت خواسته بودند ملامت مىکند که شما هنوز در کرانه و ساحل معنى که عبارت است باز ماندهاید و وعظى از راه زبان و مناسب گوش مىجویید و مسخر و دست خوش الفاظاید و از اشارت و نظر در درون محروم هستید.
( 570)پنبه اندر گوش حسِّ دون کنید |
|
بند حس از چشم خود بیرون کنید |
( 571)پنبه آن گوش سِر، گوش سَر است |
|
تا نگردد این کر، آن باطن کر است |
پنبه در گوش کردن: عملى است که براى دفع مزاحمت صوت و آسایش گوش از شنیدن انجام مىدهند.
حسّ دون: یعنی حسی که میان انسان و جهانِ مادی رابطه برقرار میکند، چه شنوایی، چه بینایی و چه حواس دیگر.
پنبه آن گوش سِر، گوش سَر است : یعنی باید این گوشِ ظاهر را بست و قید دیدن ظاهر را از چشم برداشت. وقتی که این حس، (شنوایی) و اندیشهْ مربوط به این جهان از میان رفت، حواس باطنی به کار میافتد و انسان دوباره با پروردگار رابطه پیدا میکند و چون با نیروی پروردگار میبیند و میشنود، بینایی و شنوایی او نامحدود است.
( 570) گوش ظاهرى شما پنبه گوش باطن است تا این گوش کر نشود آن گوش کر خواهد بود.( 571) بگوش این حس پست که دارید پنبه گذارید و پرده حس ظاهرى را از جلو دیدهگان خود بردارید.
( 572)بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید |
|
تا خطاب ارجعی را بشنوید |
( 573)تا به گفتوگوی بیداری دری |
|
تو ز گفتِ خواب، بویی کی بری |
به گفتوگوی بیداری دری: یعنی درگیر مسائل جهان مادی هستی.
تو ز گفتِ خواب، بویی کی بری : یعنی تا آدمى بیدار است بعالم مثال نمىپیوندد و آواز صور مثالى را نمىشنود.
( 571) حس و گوش و فکرت خود را کنار گذارید تا از طرف خداوند خطاب اِرْجِعِی إِلى رَبِّکِ بشنوید. ( 569) مادامى که بگفتگو و خیال مشغولى کى از صحبتهاى عالم خواب استفاده مىکنى.
مولانا می گوید: رجوع بحق تعالى با بقاء انانیت و لوازم شخصیت ممکن نیست زیرا مقید تا از قید رها نشود بوجود مطلق اتصال نتواند یافت بدین مناسبت مىگوید که تا خروج از حواس ظاهرى و نیز باطنى (که بحسب مثال نوع عالى آن را که فکرت است ذکر مىکند) بحصول نپیوندد، گوش باطن مستعد شنیدن خطاب حق نمىشود زیرا کلام حق بهیچ کیفیتى متکیف نیست و گوش حس جز اصوات را که از نوع کیف است نمىشنود و فکرت نیز مشوب به جهل است از آن جهت که ترتیب مقدمات معلوم را براى وصول به مجهول، فکر مىنامند و با معرفت آمیخته بجهل و ظلمت نادانى، بجناب حق که علم و نور محض است پیوستگى امکان ندارد خاصه که حق تعالى در نظر صوفیه از آفتاب روشن تر است و مجهول نیست پس سالک باید گوش حس را ببندد و فکرت را که براى طلب مجهول است بىکار کند تا آمادهى شنیدن خطاب حق گردد آن گاه حالت خواب و بیدارى را مثال مىآورد که تا آدمى بیدار است بعالم مثال نمىپیوندد و آواز صور مثالى را نمىشنود در صورتى که مثال تجرد تام ندارد و حق تعالى مجرد من جمیع الجهات است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |