( 574)سیر بیرونی است قول و فعل ما |
|
سیر باطن هست بالای سما |
( 575)حسّ، خشکی دید، کز خشکی بزاد |
|
عیسی جان پای بر دریا نهاد |
( 576)سیر جسم خشک بر خشکی فتاد |
|
سیر جان، پا در دل دریا نهاد |
( 577)چون که عمر اندر ره خشکی گذشت |
|
گاه کوه و گاه دریا، گاه دشت |
( 578)آب حیوان از کجا خواهی تو یافت |
|
موج دریا را کجا خواهی شکافت |
بالای سما: یعنی فراتر ازاین جهان واین آسمان وزمین.
خشکى: در تعبیرات مولانا معاملات و سلوک ظاهرى است. وارتباط انسان با این جهان است که مانع رابطهْ انسان با حق می شود.
حسّ، خشکی دید، کز خشکی بزاد: یعنی حواس ظاهری ما فقط به ادراک عالم مادی قادر است، زیرخود از این عالم وعناصر آن پدید آمده است.
سیرجان: یعنی روح ما می تواند ازاین عالم خشک بیرون رود ودر دریای بی نهایت الهی قدم گذارد.
دریا: سلوک باطنى و احوال و مقامات است. وپیوستن به حق ویافتن ادراکات آن جهانی
عیسی جان پای بر دریا نهاد : تشبیه جان به عیسی، ازاین نظر است که لقب حضرت عیسی روح الله بوده است، ونیزاشاره است بحدیث: قیل للنبى ص ان عیسى علیه السلام یقال انه مشى على الماء فقال ص لو ازداد یقینا لمشى على الهواء.[1]
( 574) سیر ظاهرى عبارت است از گفتار و رفتار ما ولى سیر باطنى بر بالاى آسمانها است.( 575) حس ما فقط خشکى و خاک را مىبیند زیرا در خشکى زاده و از خاک خلق شده جان چون حضرت موسى پاى بدریا مىنهد . ( 576) براى این است که سیر جسم عالم خشکى در خشکى است آن جان است که پا در دل دریا نهاده و در میان امواج آن سیر مىکند. ( 577) عمر ما که همه در خشکى مىگذرد همه را در کوه و صحرا و دشت قدم مىزنیم. ( 578) تو آب حیوان کى خواهى یافت و موج دریا را چگونه خواهى شکافت.
مولانا می گوید: گفتوگوی بیداری، سیر بیرونی و سیر جسم خشک، همه اشاره به عالم مادی و ارتباط با این جهان است که مانع رابطه انسان با خدا میشود. در مقابل، گفتِ خواب، سیر باطن، پای بر دریا نهادن، آب حیوان و موج دریا را شکافتن، اشاره به مرتبهای است که انسان، جهان مادی و رابطهْ حواس ظاهر را با این جهان رها میکند و با حق میپیوندد و به قدرت حق میشنود، میبیند و حواس باطن، او را به ادراک حقایق و اموری توانا میسازد که ادراک آنها در زندگی این جهانی ناممکن است. مولانا میگوید: حواس ظاهری ما فقط قادر به ادراک عالم مادی است، زیرا خود از این عالم و عناصر این جهانی پدید آمده است. اما جان ما میتواند از این عالمِ خشک بیرون رود و در دریای بینهایتِ الهی قدم گذارد؛ چنان که دربارهْ حضرت عیسی گفتهاند. آب حیوان، همان جاودانگی انسان پس از وصال حق، بقای بعد از فناست.
( 579)موج خاکی، وهم و فهم و فکر ماست |
|
موج آبی، محو و سکر است و فناست |
( 580)تا در این سکری، از آن سکری تو دور |
|
تا از این مستی، ازآن جامیتو کور |
( 581)گفتوگوی ظاهر آمد چون غبار |
|
مدتی خاموش خو کن، هوش دار |
موج خاکی: همان حرکت و خیزی است که مربوط به امور مادی و برخاسته از زندگی این جهانی میباشد. وهم و فهم و فکر، امواجی از این نوع است.
موج آبی: آنچه از تأثیر امر الهی و به اشارت غیب باشد، موجی از امواج دریای حق است و مولانا از آن به موج آبی تعبیر کرده است.
محو: یعنی اینکه صفات بشری و هستیِ انسان نفی شود و آنچه مربوط به خود و صفات خود باشد دور از توجه او قرار گیرد و چیزی جز پروردگار را موجود نبیند.
سُکر: یا مستی، حالتی است که در آن عقل و معیارهای عقلی در امور زندگی اثری ندارد و قوای انسان از عقل او پیروی نمیکند. این بیخبری از خود و غیر، بر اثر هیجانی است که در مشاهدهْ جمال حق ایجاد میشود.
فنا : یعنی کنار رفتن و از نظر دور ماندن صفات بشری و احساس نیستیِ خود در برابر هستی مطلق است.
خاموش: خاموشى، سکوت.
(579) امواج خاک فهم و وهم افکار ما است. ولى موج آبى هشیارى و مستى و فنا است. ( 580) تا در فکر ظاهرى از مستى باطن بىنصیبى و تا از باده ظاهر مستى از جام باطن نخواهى نوشید. ( 581) گفتگوى ظاهر چون غبار است مدتى بخاموشى عادت کن تا بهوش آیى.
مولانا این حالات محو و سکر و فنا را امواج دریای حق میداند. این سکر یعنی مستی از «خودِ» مادی و خودبینی و علایق مادی است. آن سکر یعنی که مستی از مشاهدهْ جمال حق. معنای سخن مولانا این است: تا گرفتار زندگی مادی و علایق این جهانی هستی، راهی به معرفت حق پیدا نمیکنی.زیرا هر یک از احوال نفس حجاب حالت دیگر است بدین معنى که نفس در آن واحد مشتغل بدو نوع از احوال خواه ملکى یا ملکوتى نتواند بود بنا بر این مادام که مشغول بظاهر است بباطن نتواند پرداخت و تا وقتى که مست وهم و فکر باشد احوال قلبى که نتیجهى گسیختگى و انقطاع از حس ظاهرى و باطنى است جلوه گر نمىشود پس سالک در حال مراقبه باید بکلى متوجه دل و سر خود باشد و گوش و چشم ظاهر فرو بندد و حواس را بىکار گذارد تا معانى غیبى بدو روى نماید.
مولانا و هر عارف دیگر بحث عالم مادی و گفتوگوی ظاهری را مانع مشاهدهْ حق میداند و آن را غباری میبیند که جلوی دید آنان را میگیرد و راه زدودن آن هم خاموشی است. مدتی با خاموشی خوکن و بیندیش تا غبار علایق مادی کنار رود و بتوانی چهرهْ تابناک حقیقت را مشاهده کنی.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |