( 616)نقش،باشد پیش نقّاش و قلم |
|
عاجز و بسته، چو کودک در شکم |
||
( 617)پیش قدرتخلق جمله بار گه |
|
عاجزان، چون پیش سوزن کارگه |
||
( 618)گاه نقش دیو و گه آدم کند |
|
گاه نقش شادی و گه غم کند |
||
( 619)دست نه، تا دست جنباند به دفع |
|
نطق نه، تا دم زند در ضرّ و نفع |
||
( 620)تو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت |
|
گفت ایزد: مارمیتَ اذ رمیت |
||
( 621)گر بپرّانیم تیر، آن نه زماست |
|
ما کمان وتیر انداز ش خداست |
||
( 622)این نه جبر،این معنی جبّاری است |
|
ذکر جبّاری برای زاری است |
بارگه، بارگاه: سراى و خیمهى بزرگ که پادشاهان در آن جا طبقات مردم را اجازه دیدار مىدادهاند، مجازا، عالم خلق و آفرینش،
دست جنباند به دفع: یعنی با حرکت دست مانع ایجاد آن نقش بشود.
وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[1] :استاد فروزانفر درشرح این بیت وتفسیر این آیه چنین می گوید: معتزله و شیعه مىگویند که پرانیدن تیر و یا افشاندن خاک در حقیقت عمل حضرت رسول ص بود ولى چون حق تعالى او را تایید کرد و یا اثرى شگفت در فعل او نهاد این عمل به اعتبار حس و در واقع از پیغمبر ص بود ولى بلحاظ تایید یا اثر، فعل الهى بود و اشعریه آن را دلیل مىگیرند بر اینکه اعمال بندگان آفریدهى خداست و بشر، کاسب فعل است بدین معنى که در وقت حصول داعى فعل، اراده حق تعالى فعل را بر دست بنده جارى مىکند پس بشر واسطه یا محل حصول فعل است نه موجد آن و مىگویند که نفى فعل درین آیه ناظر به ایجاد، و اثبات آن نظر به کسب است. صوفیه آن را تعبیرى از فناء افعالى مىگیرند که سالک در آن مقام خود را مقهور تصرف حق مىبیند و وجههى نفسى او که مناط اسناد فعل است بکلى مضمحل و نابود مىشود ولى چون پیغمبر ص بدرجهى بقاء بالله نیز رسیده بود بدین جهت فعل بصورت نفى و اثبات وارد شده است. بقاء بالله درین مرتبه آنست که سالک پس از حصول فنا و اضمحلال وجههى نفسى، وجود خود را مرتبهاى از مراتب وجود حق مىبیند و فعل را بخود اسناد مىدهد لیکن به اعتبار وجههى الهى و نه وجههى نفسى. مقصود مولانا نیز همین فنا و ناچیزى بشر است نسبت بقدرت مطلقهى حق تعالى.[2]
جبر: کسى را از روى اکراه و بناخواست بر کارى داشتن، اصطلاحا اسناد فعل بنده بحق تعالى، عقیدهى کسانى که مىگفتند بنده بهیچ روى قدرت بر فعل ندارد خواه بنحو موثر یا بصورت کسب[3] و میان انسان و جمادات در ظهور فعل هیچ تفاوتى نیست و هر چه از انسان بظهور مىرسد فعل و کردهى خداوند است.[4]
جبارى: اسم مصدر از جبار که یکى از اسماء الهى است و در معنى آن خلافست بعضى آن را بمعنى بلند پایه و دور از دسترس و بعید المنال و برخى بمعنى شکسته بند و مرهم نه دردها و عدهاى بمعنى کسى که به اکراه بر کار دارد گرفتهاند، معنى اخیر دربارهى خداوند بدین گونه قابل تصور است که ارادهى حق تعالى نافذ است و هیچ مانع در اجراى خواست و مشیت او وجود ندارد. مولانا نیز همین معنى را اختیار فرموده است.[5]
( 616) نقش در مقابل قلم نقاش چون کودکى که در شکم مادر باشد عاجز و دست و پا بسته است. ( 617) خلق عالم در پیش قدرت تو چون گل و بوتههاى کارگاه گل دوزى در مقابل سوزن دوزنده عاجز و ناتوان هستند. ( 618) گاهى نقش دیو گاه تصویر آدم کشیده زمانى نقش شادى و گاه صورت غم را نمایش مىدهد.( 619) دستى نیست که براى دفاع بجنبش آمده و از کار او ممانعت کند و نطقى نیست که از نفع و ضرر دم زند.( 620) تو تفسیر این گفته را از قرآن کریم بخوان که مىفرماید وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى یعنى وقتى تیر انداختى تو تیر نینداختى بلکه خدا بود که تیر انداخت.( 621) اگر تیر اندازى مىکنیم این کار از ما نیست ما بمنزله کمانى هستیم که تیر انداز آن خداوند است.( 622) اینکه گفته شد جبر نیست بلکه بیان جبارى و عظمت خداوند است و یاد آورى جبارى او براى اظهار تذلل است .
[1] - الانفال، آیهى 17
[2] - براى اطلاع بیشتر از عقائد مفسرین، جع: تبیان طوسى، طبع ایران، ج 1، ص 788، لطایف الاشارات از ابو القاسم قشیرى، نسخهى عکسى، کشاف زمخشرى، طبع مصر، ج 1، ص 529، تفسیر ابو الفتوح رازى، طبع طهران، ج 2، ص 520، تفسیر امام فخر رازى، طبع آستانه، ج 4، ص 527، بیان السعادة، طبع ایران، ج 1، ص 314.
[3] - عقیدهى اشعریه
[4] - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: جبر،
[5] - التحبیر فى علم التذکیر قشیرى، تفسیر امام فخر رازى، ج 8 ص 183.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |