( 633)پس بدان این اصل را، ای اصلجو |
|
هرکه را درد است او برده است بو |
( 634)هر که او بیدارتر پر دردتر |
|
هرکه او آگاهتررخ زردتر |
اصل: بیخ و ریشه درخت و هر نوع رستنى، پایه و اساس، نژاد و گوهر، هر چه مبناى چیز دیگر باشد، قاعدهى کلى.
اصل جو: کسى که ریشه و کنه چیزى را جست و جو کند، خدا جو.
درد: ادراک چیزى منافى طبع، در اصطلاح صوفیه، بىقرارى و سوزش دل در طلب چیزى، احساس رنج شدید از نیافتن مطلوب.
ازین مشتى ریاست جوى رعنا هیچ نگشاید مسلمانى ز سلمان جوى و درد دین ز بو دردا[1]
هر خسى از رنگ گفتارى بدین ره کى رسد درد باید عمر سوز و مرد باید گام زن[2]
کفر کافر را و دین دیندار را ذرهى دردت دل عطار را[3]
بو بردن: مجازا، پى بردن بوجود یا محل چیزى، معرفت و آگاهى بنحو اجمال.
( 633) پس این اصل را مسلم بدار که هر کس درد دارد بویى از حقیقت بمشامش رسیده است.( 634) آن که بیدارتر است پر دردتر و آن که آگاهتر است رخ زردتر خواهد بود.
مولانا نتیجهْ سخنان پیشین را در این ابیات به صورت اصل و قاعدهْ کلی چنین بیان میکند: زاری و جستوجوی سالک در راه معرفت و وصال حق، نشانهْ آن است که او از حقیقت، آگاهی کلی دارد و همین بو بردن، او را به طلب واداشته است. این آگاهی همواره درد و طلب را میافزاید و آن هم آگاهی را بیشتر میکند. باز مولانا به این سخن بر میگردد که زاری نشانهْ آگاهی از جبّاری حق و دیدن زنجیر جبّاری حق است، نه نشانهْ غفلت از آن و طبیعی است که هرکه در زنجیر باشد، مینالد و شادی نمیکند.
( 635)گر زجبرش آگهیزاریت کو |
|
بینش زنجیر جبّاریت کو |
( 636)بسته در زنجیرچون شادی کند |
|
کی اسیر حبس آزادی کند |
( 637)ور تو میبینی که پایت بستهاند |
|
بر تو سرهنگانِ شه بنشستهاند |
( 638)پس تو سرهنگی مکن با عاجزان |
|
زآن که نبود طبع و خوی عاجز آن |
( 639)چون تو جبر او نمیبینی، مگو |
|
ور همی بینینشان دید کو |
( 640)در هرآن کاری که میل استت بدان |
|
قدرت خود را همی بینی عیان |
( 641)وندرآن کاری که میلت نیست وخواست |
|
خویش را جبری کنیکاین از خداست |
زنجیر جبّاریت: یعنی اعمال قدرت حق،
آزادى کردن: کارهاى مناسب مردم آزاد و غیر بندى کردن، شکر و سپاس گفتن.
سرهنگانِ شه: کنایه از عوامل و مظاهر قدرت حق است.
سرهنگی مکن: یعنی اظهار قدرت مکن. فرد عاجز و ناتوان طبعاً نمیتواند اظهار قدرت کند و تو عاجزی. دیگران هم مثل تو عاجزند و تو نباید در برابر آنها اظهار قدرت کنی، زیرا همه در زنجیر جبّاری حق گرفتاریم.
آن: اشاره به سرهنگی کردن است، اظهار قدرت کردن.
زآن که نبود طبع و خوی عاجز آن: یعنی تو فرد عاجزی، طبعاً انسان عاجز نمی تواند اظهار قدرت کند.
مگو: دراینجا یعنی ادعا نکن.
نشان دید کو: یعنی اگر جباری خدا را می بینی نشان? این دیدن کو.
( 635) اگر واقعاً از جبر او آگاهى پس ناله و زاریت کو و جنبشى که زنجیر جبارى در تو ایجاد مىکند کجا است.( 636) آن که زیر زنجیر است چگونه خندان و شادمان خواهد بود؟ چوب شکسته چگونه ستون بنا و عمارت مىگردد. آن که اسیر زندان است کى حرکات آزادى مىکند؟ آن که گرفتار بلا است کى و چگونه شادى مىکند؟ ( 638) اگر واقعاً تو جبر مىبینى و مىبینى که پاى ترا بسته و مأمورین و سرهنگان شاه بالاى سرت ایستادهاند و کوچکترین اختیارى از خود ندارى. ( 640) حقیقت این است که تو بهر کارى که مایل هستى و هر راهى را که اختیار کرده و مىپسندى خود را براى انجام آن کار و قدم زدن در آن راه مختار و توانا مىبینى: (بدلیل اینکه به آن کار اقدام مىکنى) ( 641) بعکس در کارى که بانجام آن مایل نیستى جبرى شده مىگویى با خداست.
به هرحال نشانهْ توجه به جبّاری پروردگار، زاری و اظهار عجز است، اگر آن را نمیبینی ادعا مکن و اگر میبینی علامت آن چیست؟
مولانا می گوید: نتیجهى اخلاقى شهود جبر، ترک اعتراض و بستن زبان طعن و اعتراض است زیرا کسى که آفرینش را مقهور قدرت و تصاریف قضاى الهى مىبیند بدین نتیجه مىرسد که هیچ کس بدان چه مىکند سزاى ملامت و نفرین و طعن و نکوهش نیست .پس دید جبر با تکفیر و لعنت منافات دارد و هر که خود را اسیر بند قضا مىیابد حال دیگران را با حال خود قیاس مىگیرد اما کسى که تصرف در بد و نیک خلق مىکند و داورى در پیش مىآورد بىگمان از عجز خود و رویت جبارى حق غفلت دارد.
مولانا ایراد دیگری بر جبریان می گیرد ومی گوید که: در رفتارشان تناقض است براى آن که هر کارى که مطابق میل و شهوت نفسانى باشد دو اسبه بدان مىتازند و ده مرده براى حصول آن مىکوشند و خویش را داراى قدرت موثر و مختار مطلق مىبینند ولى کارى که خلاف میلشان باشد بخدا باز مىگذارند و پاى قضا و تقدیر الهى را بمیان مىکشند و خود را مجبور و معذور وانمود مىکنند و این یکى از نمونههاى نفاق بشر است، آن نفاقى که با همه کس حتى با خدا هم بکار مىبرد. در صورتى که اگر انسان قادر بر فعل نباشد در هیچ موردى نباید کوشش کند و همه جا باید بتاثیر قدرت الهى و جریان قضا نظر افکند، این تناقض گواه آنست که جبریان عقیده جبر را بهانهاى براى ترک عبادت و مجاهده قرار دادهاند و در گفتهى خود اخلاص نمىورزند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |