( 642)انبیا در کار دنیا جبریاند |
|
کافران در کار عقبی" جبری اند |
|
|||
( 643)انبیا را کار عقبی" اختیار |
|
جاهلان را کار دنیا اختیار |
|
|||
( 644)زآن که هر مرغی به سوی جنس خویش |
|
میپرد او در پس وجان پیش پیش |
|
|||
( 645)کافران چون جنس سجّین آمدند |
|
سجن دنیا را خوش آیین آمدند |
|
|||
( 646)انبیا چون جنس علّییّن بُدند |
|
سوی علیّیّن به جان و دل شدند |
|
|||
|
( 647)این سخن پایان ندارد لیک ما |
|
باز گوییم آن تمامى قصه را |
|||
عقبی: یعنی آخرت، جهان دیگر.
کافران در کار عقبی" جبری اند: یعنی کافران ، متفکران جبری کا آخرت را به جبر مربوط می کنند تا تکالیف ومسئولیت های شرعی ومعنوی را از گردن خود بیندازند.
سجّین: یعنی دوزخ و «سجن»، یعنی زندان کافران که خصلتشان دوزخی است.
سجن دنیا: تعبیریست مقتبس از حدیث: الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر.[1]
علّییّن: درلغت جمع عِلیّ، منسوب به علت است، اما دراینجا همان ملکوت اعلی است؛ یعنی جایی که کار نامهْ نیکوکاران در آن مضبوط است.[2]
( 642) این است که پیمبران در کار دنیا جبریند و کفار در کار آخرت قائل به جبرند. ( 643) کار آخرت براى انبیا اختیارى است و کار دنیا براى کافران اختیارى.( 644) براى اینکه هر مرغى بطرف جنس خود متمایل بوده جانش از جلو و خود در عقب او بسوى مقصد در پرواز است .( 645) کفار چون از جنس سجین و پست بودند بطرف محبس دنیا بخوشى و میل همىدوند. ( 646) و انبیاء چون از عالم بالا بوده و از جنس علیین هستند با جان و دل بطرف آسمانها در پروازند. ( 647) این سخن را پایانى نیست پس باز گشته بقیه قصهاى را که شروع کرده بودیم تمام کنیم.
مولانا در ادامهْ بحث جبر و اختیار میگوید: ممکن است هم مردِ راه خدا به جبر معتقد باشد و هم کافر. لکن مردِ راه حق یا پیامبر، کار دنیا را به قدرت لایزال الهی میسپارد و کافران یا متفکران جبری کار آخرت را به جبر مربوط میکنند تا تکالیف و مسئولیتهای شرعی و معنوی را از گردن خود ساقط کنند. بنابراین انبیا و اولیا خود را در کار آخرت مسئول میشمارند و اختیار نیک و بد و عواقب آن را به عهده میگیرند، درحالیکه ناآگاهان و گمراهان میپندارند که کار دنیا به اختیار آنها و در حیطهْ مسئولیت آنهاست و آخرت به خواست و اراده خدا مربوط است. بههرحال معتقدان به قدرت بیپایان الهی، به فکر توشهْ آخرت هستند و گمراهان طبعاً آخرت خوبی ندارند.
سپس مولانا میگوید: این مسئله مانند مرغی است که به مرغی دیگر تمایل دارد و جانش به سوی او کشیده میشود و در پیجان، خود او نیز به سوی مرغ آشنا پر میکشد.
اما پیامبران که فطرتی عالی و ملکوتی دارند به سوی معنویت و عالم ملکوت میروند که در آن هر چه هست جان و دل است و از زندگی مادی و دنیایی دور میباشند.
خلاصه مولانا جذب و کشش را حاصل و نتیجهى هم جنسى مىداند و اصل جنسیت و آثار آن را در چهل و دو موضع از مثنوى مطرح ساخته و بنا بر این اصل مىگوید که کافران بسوى دوزخ مایلاند از آن جهت که صورت اعمال زشت است و انبیا بسوى علیین مىروند زیرا بهشت صورت اعمال نیک است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |