قافیه اندیشم و دلدارمن
گویدم مندیش جز دیدار من
حرف چبود تا تو اندیشی در آن
حرف چبود خار دیوان رزان
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین
تنگ آید درفغان این حنین
اینقدر هم گر نگویم ای سند
شیشه دل از ضعیفی بشکند
شیشه دل را چو نازک دیده ام
بهرتسکین این قبا بدریده ام
قصه محمود و اوصاف ایاز
چون شدم دیوانه رفت اکنون زساز
کیف یأتی النظمُ لی و القافیه
بعد ما ضاعت اصول العافیه
حرف و صوت و گفت را برهم زنم
تاکه بی این هرسه با تو دم زنم
آن دمی کزآدمش کردم نهان
با تو گویم ای تو اسرارجهان
آن دمی را که نگفتم با خلیل
و آن غمی را که نداند جبرئیل
آن دمی کز وی مسیحا دم نزد
حق زغیرت نیز با ما هم نزد
ای ایاز از عشق تو گشتم چو موی
ماندم ازقصه ، توقصه ی من بگو
بس فسانه ی عشق تو خواندم بجان
تومرا کافسانه گشستم بخوان
خود تو می خوانی نه من ای مقتدا
من کُه طورم، تو موسی و این صدا
ذره ای از عقل و هوش ار با من است
این چه سودا و پریشان گفتن است
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |