(691)منبسط بودیم و یک گوهر همه |
|
بیسر بیپا بدیم آن سر همه |
(692)یک گهر بودیم همچون آفتاب |
|
بیگره بودیم و صافی همچو آب |
(693)چون به صورت آمد آن نوره سره |
|
شد عدد، چون سایههای کنگره |
(694)کنگره ویران کنید از منجنیق |
|
تا رود فرق از میان این فریق |
منبسط: گسترده و بدون قید و تعین.
بىسر و بىپا: مجازا، نامحدود.
آن سر: اصطلاحا، عالم غیب، ذات حق.
گره: عقده و آفتى که در جواهرات افتد،
بىگره: مجازا، پاک و خالص.
سره: پاک، گزیده، نوع عالى از هر چیز.
کنگره: بضم اول و سوم ویا بفتح اول و ضم سوم ، شکلهاى مثلث یا نیم دایره از گل یا از آجر و سنگ که بر بالاى دیوار یا بارو و برج قلعه سازند. ودراین جا یعنی علائق این جهانی ومظاهر زندگی مادی.
شد عدد: یعنی دچار جندگانگی وتعدد شد.
سایههای کنگره: یعنی جلوه در موجودات خاکی.
منجنیق: ابزاری که سنگهاى درشت را بدان پرتاب مىکردهاند، اصل آن یونانى است.
( 691) ما در حال انبساط بوده و همه یک حقیقت بودیم و در آن جا سر و پا و جهت مغایر و ممتاز نداشتیم.( 692) همه مثل آفتاب یک حقیقت بوده و چون آب صاف گره و پیچ و خمى نداشتیم.( 693) و چون آن نور خالص بعالم صورت آمد مثل سایههاى کنگره متعدد نموده و شماره پذیر گردید. ( 694) او با منجنیق خود کنگره را ویران مىکند تا فرق و تعدد و اختلاف از میان برخیزد.
با توجه به آنچه دربارهْ وحدت وجود و یگانگی حقیقت هستی در ابیات پیش خواندیم، مولانا در این قسمت، آفرینش عالمِ خاکی و تجلی وجود را در عالم صورت با عبارتی دیگر بیان میکند: و میگوید ما همه یک جوهر و یک گوهر گسترده در سراسر هستی بودیم. در آن عالم غیب، سر و پا، آغاز و انجام و هیچگونه مرز و جدایی و دوگانگی مطرح نبود. این گوهر منبسط، مانند آفتاب همهجا را گرفته بود، گره و ناصافی و ناخالصی در آن نبود؛ مثل آبِ صاف و زلال و روشن، اما این نور سره (خالص) وقتی به عالم صورت آمد و در موجودات خاکی جلوه کرد، چندگانگی و تعدد و یا همان کثرت به وجود آمد. درست مثل اینکه آفتاب عالمتاب به دیوار کنگرهدار بتابد و سایهاش بر زمین بیفتد و یا مانند پنجرهْ مشبّک، وقتی نور آفتاب برآن میتابد، شبکههای مختلف آشکار میگردد. اگر کنگرههای سرِ دیوار و یا آن شبکههای پنجره را خراب و ویران کنیم، تابش خورشید را صاف و یکدست میبینیم. انسان هم اگر علایق این جهانی و مظاهر زندگی مادی را از دید خود بزداید، نور وحدت الهی را مشاهده میکند. آنگاه دیگر فرق و جدایی و گوناگونی و برتری و فروتری در هستی نخواهیم دید.
اما این کنگرههای مزاحم را باید با منجنیق ریاضت و تهذیب و تزکیه و با ترک علایق مادی و با عشق ورزیدن و کوشیدن برای ادراک حقایق ویران نمود و بهقول مولانا: صورت سرکش گدازان کن به رنج. یا زیباتر اینکه بگوییم: صورت سرکش گدازان کن به عشق، چراکه عشق دوای درد هر نخوت و موجب رهیدن از کثرتگرایی و مشاهدهْ جمال دلآرای وحدت است.
(695)شرح این را گفتمیمن، از مری |
|
لیک ترسم تا نلغزد خاطری |
(696)نکتهها چون تیغ پولاد است تیز |
|
گر نداری تو سپر، واپس گریز |
(697)پیش این الماسبیاسپر میا |
|
کز بریدن تیغ را نبود حیا |
(698)زین سبب من تیغ کردم در غلاف |
|
تا که کژ خوانی نخواند برخلاف |
مرى: مخفف (مراء) است که در عربى بمعنى جدال و ستیزه کردن بکار مىرود، یعنى شرح این اصل را باز مىگفتم ولى ترس دارم که خاطرى درین بحث و جدال بلغزد.
نکته ها: یعنی بحث دقیق وحدت وجود است.
سپر: یعنی آمادگی واستعداد لازم، وتوان ذهنی قوی تا تورا در برابر شبهات این بحث محافظت کند.
الماس: مجازا، هر چیز برنده و تیز، شمشیر.
تیغ کردم در غلاف: یعنی دم فرو بستن.
کژ خوانی: یعنی انسان های کژ اندیش، کسانی که ظرفیت ادراک این معانی را ندارند.
( 695) شرح این مطلب را ممکن بود من بگویم ولى نمىگویم براى اینکه اشخاص در این مرحله لغزشى پیدا نکنند. ( 696) نکتههاى این مرحله چون تیغ فولادى تیز و برنده است تو اگر سپر ندارى عقب برو.( 697) جلو این الماس بران بدون سپر میا که تیغ ناچار خواهد برید.( 693) من از این جهت تیغ را در غلاف جا داده و دم فرو بستم که اگر تو انکار کنى بر خلاف تو بکار نرود.
باز مولانا نگران مخاطبان و خوانندگان مثنوی است، که برای ادراک وحدت وجود و مفهوم عمیق آن توانایی و ظرفیت لازم را نداشته باشند. به همین جهت میگوید: میخواستم این بحث وحدت وجود را بیشتر شرح دهم، اما میترسم آنها که نمیفهمند به ستیزهجویی با من برخیزند. پس شرح نمیدهم تا ذهنهای کور بیشتر به گمراهی نیفتند. توصیه من به همهْ شما این است که نکتههای دقیق بحث وحدت وجود، همانند شمشیر برنده و شبیه الماس تیز است. بنابراین افرادی که ظرفیت ادراک آن را ندارند، در پییافتن چنین نکتههایی نباشند.
( 699)آمدیم اندر تمامى داستان |
|
وز وفادارى جمع راستان |
( 700)کز پس این پیشوا، برخاستند |
|
بر مقامش نایبى مىخواستند |
تمامى داستان: داستان پادشاه جهود وحیله های وزیر مکار وحسود.
( 699) اینک براى تمام کردن داستان مىگوییم مردم از راه وفادارى( 700) بعد از این پیشوا براى مقام او نایبى مىخواستند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |