به گفتهْ استاد فروزانفر:غریزهى حب ذات و خود خواهى قوىترین غرائز انسانى است و همین غریزه در همهى غرائز و آرزوها و شهوات پنهان و آشکار وجود دارد و حقیقت امر آنست که انسان هر چیزى را که مىخواهد بحکم این غریزه مىخواهد، اگر مال است براى آن مطلوب است که وسیلهاى است براى رسیدن بزندگى خوشتر و بهتر و اگر شهوت جنسى است براى نیل لذتى است که این غریزه، خوشى و التذاذ خود را در آن یافته است و حب جاه و ریاست طلبى خود ظهور بىپرده و آشکار این غریزه ثابت و ریشه دار است، غضب و خشم و حسد و بخل و دیگر غرائز ناپسند نیز از آن سر چشمه مىگیرد زیرا دفع مضرت بهر صورت که باشد خواه بشکل کینه جویى و بد سگالى یا نگهدارى مال و منع حقوق دیگران در نتیجه براى حفظ منفعتى است که بخود انسان باز مىگردد و اگر نیک بنگریم آدمى خود را دوست مىدارد و هر کس یا چیزى را که بدان عشق مىورزد براى آنست که عکس امید و آرزوى خود و منفعت خویش را بر آن چیز یا در آن کس یافته است پس محبوبیت و مطلوبیت اشخاص و اشیاء، سایه و انعکاس غریزهى حب ذات است و اگر آدمى در دفاع از حقوق و یا حفظ منافع دیگران مىکوشد از آن جهت است که آنها را عاید بخود مىپندارد و بنا بر این مىتوان گفت که محبوبیت و مطلوبیت، نوعى از انبساط و گسترش حب ذات و خود خواهى است و چون این غریزه بنحو موکد و شدید بامرى تعلق گیرد تمام همت و ارادهى انسان بدان امر متوجه مىگردد و آن را بر همه چیز رجحان مىدهد و گاه نسبت بدان خشوع و فروتنى از حد مىگذراند و پرستش آغاز مىکند، با نظر دقیق خدا پرستى عامهى مردم نیز خود پرستى است بدان سبب که خدا را براى حفظ منافع و رسیدن به آمال و آرزوها و یا دفع مضرت و زیانهاى مادى و معنوى (واقعى و خیالى) مىپرستند و پرستش آنها در حکم معاوضه و تجارت است و هم از آغاز، بشر خدایان را بتصور جلب منفعت و دفع ضرر پرستیده و خدایان متعدد فرض کرده است پس مىتوانیم بگوییم که معبود اصلى و بت حقیقى نفس و خودى انسان است ولى این بت بحکم مقدماتى که بیان کردیم بت آرای و بتگر نیز هست و مادر همهى بتهاست که ما آنها را مىپرستیم و اوست که هر آن، چیزى را در چشم ما مىآراید و بپرستش آن وا مىدارد و از این رو مولانا مىفرماید که چون پادشاه جهود نفس را نکشته و بسزاى خود نرسانیده بود از بت نفس که معبود راستین وى بود بت دیگر پدید آمد و سپس نفس را بسنگ و آهن که در گذشته وسیلهى آتش افروختن بوده و بتان شهوات و آرزو را بجرقه و شرار آتش تشبیه کرده است تا ما متوجه شویم که مادهى فساد اصلى نفس و خود خواهى است و در صدد علاج و چاره بر آییم، این مضمون را مولانا بصورت دیگر در دفتر دوم مطرح فرموده است.[1] به احتمال قوى این ابیات تفسیر و توضیح این آیهى شریفه است: أَ رَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ[2].
( 784) صورت نفس ار بجویی، ای پسر |
|
قصهْ دوزخ بخوان با هفت در |
( 785) هر نفس مکری، و در هر مکر زآن |
|
غرقه صد فرعون با فرعونیان |
( 786) در خدای موسی، و موسی گریز |
|
آب ایمان را ز فرعونی مریز |
( 787) دست را اندر احد واحمد بزن |
|
ای برادر وا ره از بوجهل تن |
قصهْ دوزخ بخوان باهفت سر: این مصراع ناظر است بمضمون آیهى شریفه: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ. لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ [3] که آن را مفسرین به هفت طبقهى جهنم و یا هفت قسمت از مرکز آن تفسیر کرده و نام آنها را آوردهاند و بعضى آن را عبارت از هفت خُلق زشت و پست (حرص، شره، حقد، حسد، غضب، شهوت، کبر) دانستهاند و بحر العلوم در شرح خود بر مثنوى مىگوید که هفت اعضاى انسانى است بدین گونه: دهان، آلت تناسل، دست، پاى، چشم، گوش، قلب صنوبرى.[4]
غرقه صد فرعون: یعنی نفس در هر نَفَس می تواند مکری به کار بندد که درآن فرعونها وگروهای فرعونیان وساحران نهفته باشند.
در خدای موسی: یعنی برای آن که از این مکرهای نفس آسوده باشی ویا رهایی پیدا کنی به خدای موسی پناه ببر.
ز فرعونی: یعنی از روی خود پسندی وغرور.
آب ایمان را مریز: یعنی با پیروی از نفس وخواهشهای نفسانی آبروی ایمان را مریز.
بوجهل تن:دراین جا یعنی زندگی تن وعلائق این جهانی .
ابوجهل: ابوالحکم عمروبن هشام دشمن سرسخت پیامبر اسلام بوده ودرجنگ بدرکشته شده است.
( 784) صورت نفس را اگر بخواهى بشناسى قصه جهنم را با هفت درب آن تصور کن.( 785) نفس در هر نفس مکرى دارد و در هر مکر چندین صد هزار فرعون با اتباعشان غرق شدهاند.( 786) از این مکرها در پناه موسى و خداوند موسى پناه ببر و آب ایمان را از روى تفرعن و تکبر بر خاک مریز. ( 787) دست بدامان احمد و احد بزن تا از ابو جهل تن رهایى یابى.
مقصود مولانا آنست که دوزخ تجسم نفس و احوال اوست و همچنان که دوزخ را درها و درکات متعدد است نفس را هم شئون و اطوار مختلف است و هر دم بشکلى و صورتى در مىآید و براى آن که این درها بسته شود چارهاى جز کشتن نفس از طریق ریاضت و متابعت انبیا و اولیا وجود ندارد، این نکته را در ابیات بعد توضیح مىفرماید.
مولانا هشدار میدهد که خطر نفس را کوچک و آسان نباید گرفت. میگوید اگر بخواهی تصوری از نفس آدمی داشته باشی، دوزخی است که از راههای گوناگون میتوان تو را بفریبد و گرفتار کند و این مضمون که دوزخ هفت در دارد، برگرفته از آیههای 43و44 سورهْ حجر است و در تفاسیر، هفت در دوزخ را به هفت خوی زشت، هفت عضو بدن، حواس ظاهر و....تعبیر کردهاند. اما آنچه از سخن مولانا در تشبیه نفس به دوزخ فهمیده میشود، هفت در دوزخ، کنایه از هر عامل یا وسیله است که آدمی را از کمال روحانی و رفتن به سوی حق باز دارد..
باردیگر مولانا هشدار میدهد که نفس در هر نفسی میتواند مکری به کار بندد که در آن، فرعونها و گروههای فرعونیان و ساحران نهفته باشند. برای اینکه از مکرهای نفس آسوده باشی، به موسی و خدای موسی پناه ببر و با فرعونی و خودپرستی، آبروی ایمان را مریز و برای رستن از زندگی تن و دلبستگیهای این جهانی، به خدا و پیامبر پناه ببر.
[1] - مثنوى، د 2، ب 776 ببعد.
[2] - الفرقان، آیهى 43
[3] - الحجر، آیهى، 43، 44
[4] - تفسیر امام فخر رازى، ج 5 ص، 402 ، شرح بحر العلوم، ج 1، ص 59.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |