( 796) مرگ مىدیدم گه زادن ز تو |
|
سخت خوفم بود افتادن ز تو |
( 797) چون بزادم رستم از زندان تنگ |
|
در جهان خوش هواى خوب رنگ |
( 798) من جهان را چون رحم دیدم کنون |
|
چون در این آتش بدیدم این سکون |
( 799) اندر این آتش بدیدم عالمى |
|
ذره ذره اندر او عیسى دمى |
( 800) نَک جهانِ نیست شکلِ هست ذات |
|
وآن، جهانِ هست شکلِ بی ثبات |
( 801)اندر آ مادر به حق مادرى |
|
بین که این آذر ندارد آذرى |
( 802)اندر آ مادر که اقبال آمده ست |
|
اندر آ مادر مده دولت ز دست |
( 803)قدرت آن سگ بدیدى اندر آ |
|
تا ببینى قدرت و لطف خدا |
( 804)من ز رحمت مىکشانم پاى تو |
|
کز طرب خود نیستم پرواى تو |
( 805)اندرا و دیگران را هم بخوان |
|
کاندر آتش شاه بنهاده است خوان |
( 806)اندرایید ای مسلمانان همه |
|
غیر عذب دین، عذاب است آن همه |
ذره ذره اندر او: یعنی این آتش هرذره یی خاصیت زندگی بخش نفس عیسی را دارد.
عیسى دم: صفت ترکیبى است یعنى از حیث تاثیر نفس مانند عیسى، زیرا او بتاثیر نفس، مردگان را زندگى مىبخشید و بیماریهاى سخت را علاج مىنمود. خاصیّت زندگی را دارد.
«نیست شکلِ» «هست ذات» «هست شکل»: صفت های ترکیبی اند، کودکی که او را درآتش افکنده اند جهان دیگر یا عالم غیب را زندگی حقیقی می بیند ومی گوید: این جهانی است که درظاهر نیست اما درذات هست، وآن جهان( دنیای شما) درظاهر هست اما ثبات ندارد وفنا پذیر است.
آذری: یعنی خاصیت آذر،سوزندگی
آن سگ: اشاره به شاه یهود است.
مسلمان: دراین اینجا یعنى مومن و قائل بتوحید و یا کسى که حکم الهى را منقاد است استعمال شده و معنى خاص و متداول آن (پیروان دین اسلام) مقصود نیست چنان که «مسلمون» بهمین معنى است در آیهى شریفه: وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفى لَکُمُ اَلدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[1].
عذب: یعنی گوارا وپاک.
عذاب است: یعنی انسان را به آتش دوزخ می فرستد.
غیر عذب دین، عذاب است آن همه: یعنی هرچه چز دین باشد عذاب است زیرا انسان را به آتش دوزخ می فرستد.
( 796) من در وقتى که از تو زائیده مىشدم تصور مرگ نموده مىترسیدم که از رحم تو خارج شوم.( 797) وقتى که مرا زائیدى عالم خوش هوا و خوش رنگى دیدم و از زندان تنگ رحم رهایى یافتم. ( 798) اکنون که در آتش این سکون و عظمت را دیدم این جهان را چون رحم تو تنگ مىبینم.( 799) در این آتش عالمى بر من ظاهر شد که در هر ذره آن دم عیسوى وجود دارد.(800) این جهان که اکنون من هستم در صورت نیست ولى در ذات و معنى وجود دارد ولى جهان شما فقط یک شکل و صورت بىثبات و بىمعنى است.( 801) مادر جان تو را بحق مادرى قسم مىدهم داخل شو و ببین که این آتش سوزاننده نیست.( 802) مادر جان بیا که اقبال بتو رو آورده بیا این دولت را از دست مده.( 803) قدرت آن سگ جهود را دیدى حال بیا قدرت و فضل خداوندى را تماشا کن. ( 804) من از راه رحمت پاى تو را خواهم گشود و از شادى چنانم که پرواى تو را ندارم. ( 805) اى مسلمانان همه بیایید که جز شهد دین هر چه دیدهاید شرنگ است.() بیایید و ببینید که چگونه آتش سوزنده سرد و ملایم طبع شده.() اى کسانى که از حب دنیا مست و خراب شده و در رنج هستید. () داخل این دریاى بىپایان شوید تا روح شما صاف و لطیف گردد . تو خود بیا و دیگران را هم تشویق کن که بیایند که پادشاه حقیقى در میان آتش سفره میهمانى چیده است.
مولانا دراین ابیات مقایسه مىکند مرگ را که ولادت در جهانى دیگر است بزادن طفل از زهدان مادر از آن جهت که جنین بوسیلهى زادن از تنگناى رحم خلاص مىشود و آدمى نیز بوقت مرگ از عالم حس که زندانى تنگ است نجات مىیابد و بنا بر این، عالم حس مانند رحم است و مرگ سبب رهایى و آزادى است براى آن که در عالم غیب تنگى و سختى وجود ندارد و آسایش در آسایش است.[2]
مولانا درادامه ابیات از زبان کودک حقیقت عالم غیب را چنین توصیف می کند که:جهان غیب محسوس نیست و بسیارى از مردم در وجود آن شک دارند ولى در واقع موجود است و جهان حس ظهور آن عالم است و مدد بقا از آن جهان مىگیرد پس بظاهر معدوم و در حقیقت موجود است و جهان حس از آن جهت که بحواس ظاهر ادراک مىگردد موجود مىنماید ولى وجود آن سایه و فرع وجود عالم غیبى است و در معرض فنا و زوال است و پیوسته تغیر مىپذیرد و بر این فرض نمود جهان غیب است و در حقیقت موصوف به نیستى است.
[1] - البقرة، آیهى 132، نیز آیهى 133، 136) و آل عمران، آیهى 52
[2] - این مضمون را بتفصیل در دفتر سوم ملاحظه کنید. ب 3517 ببعد. تمثیل عالم برحم و مرگ بزادن، نیز همان دفتر، ب 3555 ببعد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |