( 807)اندر آیید اى همه پروانهوار |
|
اندر این بهره که دارد صد بهار |
( 808)بانگ مىزد در میان آن گروه |
|
پر همىشد جان خلقان از شکوه |
( 809)خلق خود را بعد از آن بىخویشتن |
|
مىفگندند اندر آتش مرد و زن |
( 810) بىموکل بىکشش از عشق دوست |
|
ز آن که شیرین کردن هر تلخ از اوست |
( 811) تا چنان شد کان عوانان خلق را |
|
منع مىکردند کاتش در میا |
( 812)آن یهودى شد سیه رو و خجل |
|
شد پشیمان زین سبب بیمار دل |
( 813)کاندر ایمان، خلق عاشقتر شدند |
|
در فناى جسم صادقتر شدند |
اندر آیید اندر این بهره: یعنی در این فایده شرکت کنید.
شکوه: احساس عظمت وقدرت درچیزی یاکسی، ودرنتیجه نترسیدن.
موکل: گماشتهى دیوان، مأمور اجراى حکم دیوانى.
کشش: اسم مصدر است از کشیدن بمعنى عام و متداول آن نه بمعنى عرفانى و جذب درونى.
عشق دوست : عشق مشکلات را آسان و تلخیها را بشیرینى بدل مىکند و این واضح است و شاید مقصود این باشد که دوست یعنى خدا مصایب و تلخیها را سهل و شیرین مىسازد و بر این امر قادر است.
عوان: سرهنگ دیوان و مأمور اجراى دیوان قضا و حسبت. و آن به احتمال قوى مخفف اعوان است بمعنى یاران که اصطلاحا اطلاق مىشده است بر مأمور اجراى حکم دیوان و لفظ ((اعوان)) بدین معنى در متون عربى بکار مىرفته و پارسیان حرف اول را حذف کردهاند بر قیاس: شکال، مخفف اشکال و عرابى مخفف اعرابى و سپس آن را بر عوانان و نیز اعونه جمع بستهاند،[1]
( 807) اى مردم همگى پروانهوار خود را به آتش اندازید که در میان این آتش بهار است و شکوفهها گلها سبزهها بانتظار شما هستند..() مادر خود را به آتش افکند و طفل مهربان دست او را گرفت.() بلى مادر داخل آتش شد و گوى دولت را ربود.() و فوراً او هم چون بچهاش شروع بتشویق دیگران نموده و از الطاف بىپایان خداوندى با جملههاى لطیف بیان کرد() بطورى کلماتش دلنشین بود که جان مردم از سرور آکنده مىشد. ( 808) و با صداى بلند مىگفت اى مردم میان آتش بوستان سبز و خرم و گلستان پر گل را بنگرید.
( 809) مردم از زن و مرد بىاختیار خود را در آتش افکندند.( 810) بدون آن که کسى آنها را مجبور کند و بسوى آتش بکشاند بلکه عشق و شوق دوست بود که آنان را بطرف خرمن آتش مىبرد آرى عشق او است که هر تلخى را شیرین و هر شرنگى را بشهد مبدل مىکند.( 811) بالاخره کار بجایى رسید که مأمورین سختگیر جهود مردم را از داخل شدن در آتش منع مىکردند.( 812) جهود از کار خود پشیمان شده غمگین گردید.( 813) که مردم عشقشان به ایمان بیشتر شده و در جانبازى صادقتر گردیدند.
( 814)مکر شیطان هم در او پیچید شکر |
|
دیو هم خود را سیه رو دید شکر |
( 815)آن چه مىمالید در روى کسان |
|
جمع شد در چهرهى آن ناکس آن |
( 816)آن که مىدرید جامهى خلق چست |
|
شد دریده آن او، ایشان درست |
مکر شیطان: یعنی حیله ها ونقشه ها و وسوسه های گمراه کننده.
دیو: همان شیطان است.
آن چه مىمالید: یعنی وسوسه های گمراه کننده، وپلیدیها به خودش برگشت.
آن ناکس: منظور شیطان است.
( 814) شکر خدا را که مکر شیطان بالاخره پاىبند خود او شده و دیو لعین خود را سیاه رو دید.( 815) چیزى که بروى دیگران مىمالید بچهره خودش مالیده شد.( 816) و کسى که جامه دیگران را پاره مىکرد جامه خود را پاره دید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |