مجلس دانش، باغ بهشت است . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
ادامه داستان پادشاه جهود(22)
یکشنبه 92 شهریور 24 , ساعت 5:56 عصر  

برخاستن جذب از ذوق ،

 

( 888) ترتقی   انفاسنا   بالمنتقى

 

متحفا   منا الى دار البقا

( 889) ثم   تاتینا   مکافات   المقال

 

ضعف ذاک رحمه من ذى الجلال‏

( 890) ثم یلجینا الى امثالها            

 

کى  ینال العبد   مما   نالها

( 891) هکذا تعرج و تنزل دایما            

 

ذا   فلا زلت   علیه   قائما

( 892)پارسی گوییم یعنی این کشش

 

زآن طرف آید که آمد آن چشش

    ( 893)چشم هر قومی ‏به سویی مانده است

 

کآن طرف یک روز ذوقی رانده است

    ( 894)ذوق جنس از جنس خود باشد یقین

 

ذوق جزء از کلّ خود باشد، ببین

منتقى: مصدر بمعنى انتقا و گزینش، کلمات گزیده و پاک (اسم مفعول).

متحف: به تحفه داده (اسم مفعول).

دار البقا: سراى جاوید، عالم آخرت، جهان غیب.

ترتقی انفاسنا...: یعنی نفس پاک و کلمات نیکو و یا نیت خوب و جان پاک که بصورت نفس و یا الفاظ ظاهر مى‏شود به انتخاب و اختیار خدا و یا بسبب کلمات نیک مانند تحفه بعالم بالا صعود مى‏کنند.

ثم تاتینا...: یعنی پس از آن بمزد آن چه گفته‏ایم،دو چندان از رحمت خدا و مواهب کمال جزا مى‏یابند

ثم یلجینا...: باز بدین کلمات و اداء سخنان نیک و یا بوجود حسى باز مى‏گردند تا بسبب عبادت، کمال مجدد کسب کنند

هکذا تعرج...: و عروج کلمات و نزول رحمت و یا عروج و نزول جان پاک بحق و بسوى عالم حس امریست دائم که از هم نمى‏گسلد زیرا هر یک از مراتب قرب وسیله‏اى است که سالک بدرجه‏ى بالاتر صعود کند و فیض رحمت نیز متواتر است و سالک را مرتبا و دائما براى صعود بیشتر آماده مى‏سازد.

چشش: اسم مصدر است از چشیدن، ذوق، عمل چاشنى کردن خوردنى و آشامیدنى:

ذوق: به معنای همین چشش و چشیدن است. مولانا می‏گوید: انسان با چشیدن مزهْ خوش‌آیند هر چیز، به آن علاقه پیدا می‏کند و با اندک آگاهی و شناخت و کسب معرفت از اسرارحق به سوی حق کشیده می‏شود.

ذوق جنس از جنس: کشش دو چیز یا دو کس که باهم مناسبت کافی دارند، قطعی است. اما نوع دیگر کشش، کشش جزء و کلّ است؛ مثل کشش انسان به خدا که از باب مناسبت است که حق تکریم نمود: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تفضیلا»: ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم؛ و آنها را در خشکى و دریا، (بر مرکبهاى راهوار) حمل کردیم؛ و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم؛ و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده‏ایم، برترى بخشیدیم.[1]و هم از باب کشش جزء به کلّ و یا کشش فرع به اصل و اصل به فرع است که فرمودند: « فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ»: هنگامى که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید!» [2]

عرفا معتقدند که روی آوردن انسان به حق، کوششی است که سبب آن کشش و جذبه حق است. اما پیش از آن‌که این کشش آغاز شود، پروردگار مزه معرفت خود را به انسان می‏چشاند و این چشش مقدّم بر کشش است.

( 888) دمها و نفسهاى ما بیارى پرهیز و تقوى بالا مى‏رود و تحفه‏ایست که از ما بجهان باقى فرستاده مى‏شود.( 889) پس از آن بمزد آن چه گفته‏ایم رحمت خداوند ذو الجلال به اضعاف مضاعف بسوى ما باز مى‏گردد.( 890) و همین رحمت ما را وادار مى‏کند که ثانیاً و ثالثاً کلمات خود را تکرار کنیم و عوض بگیریم تا بنده بدرجه‏اى برسد که باید به آن جا ارتقا یابد.( 891) این جریان همیشه باقى و این بالا رفتن کلمات و فرود آمدن رحمت همواره در جریان است. ‏ ( 892) الغرض این کشش و این جاذبه از طرفى آمده است که لذت تقوى و محبت را بما چشانیده‏اند.( 893) چشم هر قومى بسویى نگران است که روزى در آن جا لذت آسایش چشیده است. ( 894) ذوق هر جنس متوجه جنس خود است و جزء ذوقش متوجه کل است.

مقصود مولانا ومحتوای ابیات آن است که: انسان و هر موجود زنده بدان چه ملایم طبع و دل خواه اوست مى‏گراید و بنسبت ملایمت و دل خواهى بدان متمایل مى‏گردد و بر عکس، از هر چیزى که دل خواه و ملایم طبع او نباشد هارب و گریزان است و بتناسب ناموافقى و عدم ملایمت از آن نفرت مى‏گیرد چنان که هر طلبى که فعل ارادى است باید مسبوق بنوعى از معرفت باشد این ملایمت را مولانا ذوق و یا «چشش» مى‏نامد زیرا حس ملایمت خود از جنس بهره یافتن و چاشنى کردن چیزى است بدان مناسبت که پس از چشیدن غذا و احساس مطلوبیت، انسان بخوردن رغبت مى‏افزاید و بنا بر این میل و گرایش انسان، فرع احساس تناسب و ملایمت است و کشش و جذب از چشش و ذوق مى‏خیزد چنان که آدمى از چیزى که لذت برده و یا محلى که در آن بکام خود رسیده باشد غالبا یاد مى‏کند و بدان سو نگرانست و بحسب عادت از خوردنى و پوشیدنى و نوشیدنى آن را اختیار مى‏کند که لذت و خوشى آن را آزموده است و در اختیار چیزى که نیازموده باشد تردد خاطر نشان مى‏دهد.

( 895) یا، مگر آن قابل جنسى بود            

 

چون بدو پیوست، جنس او شود

( 896) همچو آب و نان، که جنس ما نبود            

 

گشت جنس ما و اندر ما فزود

( 897) نقش جنسیت ندارد آب و نان            

 

ز اعتبار آخر آن را جنس دان‏

یا مگر آن قابل جنسى بود: سخن از کشش هایی است که در آنها همانندی کامل دلیل نیست اما آن دو چیز پس از پذیرفتن یکدیگر یکی مس شوند، مانند آب ونان که پس از هضم شدن جزو بدن می شود.            

( 895) و نیز ممکن است چیزى قابلیت آن را داشته باشد که بیک جنس مخصوص برسد و از جنس او گردد.( 896) چون نان و آب که از جنس ما نیست ولى هنگامى که در معده ما رود از جنس ما شده بر ما مى‏افزاید.( 897) آب و نان صورت جنسیت ندارد ولى به اعتبار آخرین صورتى که بخود مى‏گیرد و تبدیل بگوشت و پوست و استخوان مى‏گردد او را جنس ما مى‏توان دانست.



[1]   - سوره اسراء،آیه 70

[2]   - سوره حجر،ایه 29 .


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 87 بازدید
بازدید دیروز: 436 بازدید
بازدید کل: 1405576 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]