( 898) ور ز غیر جنس باشد ذوق ما |
|
آن مگر مانند باشد جنس را |
( 899) آن که مانند است باشد عاریت |
|
عاریت باقى نماند عاقبت |
( 900) مرغ را گر ذوق آید از صفیر |
|
چون که جنس خود نیابد شد نفیر |
( 901) تشنه را گر ذوق آید از سراب |
|
چون رسد در وى گریزد جوید آب |
( 902) مفلسان هم خوش شوند از زر قلب |
|
لیک آن رسوا شود در دار ضرب |
( 903) تا زر اندودیت از ره نفگند |
|
تا خیال کژ ترا چه نفگند |
( 904) از کلیله باز جو آن قصه را |
|
وندر آن قصّه طلب کن حصّه را |
عاریت: یعنی ایم گونه کشش ها عاریت است وباقی نمی ماند.
صفیر: صدای مرغی است که صیاد در می آورد ومرغ را به سوی خود می کشاند.
نفیر : یعنی بوق وکرنا وهیاهوی جنگ،اما دراین جا یعنی آه وناله.
زر قلب: یعنی سک? قلب وقلابی.
مفلسان: انسان نادار،یعنی بیچاره.
دار ضرب: ضراب خانه.
تا: ادات تحذیر است و مىتوان آن را بدین گونه توجیه کرد: زنهار تا، بهوش باش تا.
زر اندود: سکهى مس با رو کش زر. سکهى قلب، هر چیز مزور.
( 898) اگر ما متمایل بغیر جنس خود شویم شاید آن چیز شبیه بجنس ما است و ذوق به اشتباه متمایل باو شده.( 899) آن که مانند جنس ما است عاریه است و باقى نخواهد ماند.( 900) مرغ اگر از صفیرى که مىشنود بسمتى متمایل گردد وقتى جنس خود را نیابد صفیر بنظرش چون نفیر بد صدا خواهد شد. ( 901) تشنه اگر سر آب دیده بطرف او مایل شد وقتى بسراب رسید از وى گریخته بجستجوى آب مىرود. ( 902) اگر مفلس از زر قلب خوشحال شود در ضراب خانه رسوا و بد حال خواهد شد.( 903) براى اینکه یک نقد زر اندود ترا فریب ندهد و خیال کج بچاهت نیفکند.
در تفسیر این ابیات باید گفت: به طورکلی مناط و سبب جذب چهار گونه است:
یکى جذب جنس بجنس خود مانند انسانى بانسان دیگر و کبوترى فى المثل با کبوتر دیگر.
دوم: جذب جزو بکل خود مانند اجزاء ارضى بسوى کرهى خاکى و نفوس جزئیه بنفس کلى.
سوم: جنسیت بالقوه و آن چه قابل جنسیت است مانند نان و آب و انواع آشامیدنى و خوردنى که بالفعل جنس انسان نیست ولى پس از هضم جزو بدن مىشود و صورت جسم انسانى بخود مىگیرد.
چهارم: پندار و نمایش جنسیت که منشا جذب دروغین و ناپایدار است که ازین پس بیان خواهیم کرد مولانا موضوع جذب و جنسیت را در مثنوى مکرر کرده است،[1]
در ادامه مولانا درتوضیح قسم چهارم و در حقیقت جواب این اشکال که اگر جنسیت علت کشش است پس چرا ما مجذوب امورى مىشویم که با ما جنسیت ندارند و از آنها ذوقى نمىیابیم، می گوید: پاسخ اشکال این است که آن امور بظاهر رنگ جنسیت دارند و ما فریفتهى ظاهر مىشویم مانند مرغى که بصفیر صیاد فریب مىخورد از آن جهت که آهنگ جنس او را تقلید مىکند و یا تشنهاى که از دور سرابى را مىبیند که مانند آب موج مىزند و مىدرخشد و بر امید آن که آب است بدان سو مىتازد ولى مرغ چون در دام صیاد افتد آن کشش بنفرت بدل مىشود و تشنه چون سراب را شناخت آن را رها مىکند و آب را از جاى دیگر مىطلبد و نتیجه آنست که پندار جنسیت و جذب کاذب دوام ندارد بر خلاف جذب راستین که پایدار است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |