چشمها، پیش قراولان دلهایند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
داستان نخجیران وشیر(1)
یکشنبه 92 شهریور 24 , ساعت 6:2 عصر  

بیان توکّل و ترک جهد گفتن نخجیران به شیر

پیشینهْ داستان

مأخذ این داستان، هم چنان که مولانا خود اشاره فرمود: حکایتى است که در کلیله و دمنه، باب الاسد و الثّور[1] ذکر شده است، نخستین منظور مولانا از نقل این قصه،هشدار دربارهْ ظواهر فریبندهْ کسانی است که گاه یک فرد آگاه ومسلط بر امور زندگی خویش را نیز از راه به در می کند.اما به موازات بیان این قصه ، ذهن پر تکاپوی او قصه را وسیلهْ طرح مسائل مهم دیگری از قبیل: توکل، کوشش وکسب وکار، قضا وقدر، جبر واختیارومسائل عالی معرفت الهی قرار می دهد ودر هرمورد با افزودن سخنان خود به اصل قصه آب ورنگ تازه یی می زند ومانند دیگر قصه های مثنوی بهانه می تراشد که بتواند حرف های خودش را بر زبان آورد. دراین قصه یکی دیگر از جلوه های روشن وحدّت ذهن مولانا را می بینیم که : درمباحث ومباحثات صوفیان گرفتار معنی ظاهری یک لفظ نمی شود ومثلاً آنجا که سخن از توکل می گوید، سستی وتنبلی را از توکل جدا می کند وکار وکوشش رابه شرط آن که با توجه به خدا همراه شود، منافی با پارسایی نمی شمارد.

به گفتهْ استاد فروزانفر : ارتباط و پیوستگى این داستان بقصّه پیش از آن، بواسطه بیت (898) است که در آن، از فریفته شدن بظواهر و قلب‏هاى زر اندود، خواننده را بر حذر مى‏دارد تا بفسون و تزویر منافقان و عالم نمایان و دنیا پرستان زاهد شکل فقیه دیدار، از راه بدر نرود و در چاه نیفتد، این مضمون مناسبت دارد با ماجراى شیر و خرگوش که شیرى با همه زور و توانایى بفسون و دمدمه خرگوشى خردک اندام در چاه افتاد و جان در سر خوش باورى و یکتا دلى خود کرد لیکن چنان که اشارت رفت، مولانا در ضمن این داستان نکات بسیار مهمّ دیگر را نیز مطرح ساخته و در باره بعضى از آنها که زمینه سخن فراهم بوده بتفصیل بحث نموده است، اینک بیان حکایت، مطابق تقریر مولانا:

جانوران بى‏آزار و نخجیران از همسایگى شیر در رنج بودند و از کمین سازى وى آسایش نداشتند و سرانجام چاره‏اى جستند و از شیر خواستند تا سازگارى کند و به راتبه‏اى روزانه که نخجیران خواهند فرستاد قناعت ورزد.

شیر مى‏گوید که اگر درین پیمان خلاف نیفتد و نخجیران وفادار مانند، او نیز بدین عهد راضى است، در اینجا شیر گله از بى‏وفایى دیگران مى‏کند و از فریب خوردن خود سخن مى‏گوید و آن را بیشتر بر مکر نفس و وسواس درون مترتّب مى‏داند که پایه و اساس فریفته شدن هر کس است، این مطلب که در آغاز بحث بمیان مى‏آید بمنزله تمهید و زمینه سازى براى نکته‏اى است که حکایت بدان پایان مى‏پذیرد و آن وصف نفس و دشوارى مخالفت هوى و آرزو است.

نخجیران مى‏گویند که پرهیز و حذر، جریان قضا و قدر را متوقّف نمى‏سازد بلکه آسایش را دستخوش زوال مى‏کند و در دفع قضا نیز مؤثّر نمى‏شود و بنا بر این، چاره تسلیم و توکّل است، مطب نخستین در ضمن قصّه هدهد و زاغ روشن مى‏گردد، مطلب دوم بلا فاصله مورد بحث قرار مى‏گیرد.

توکّل، چنان که در شرح ابیات، ملاحظه خواهید فرمود، از اهمّ مسائل تصوّف و نتیجه فناى فعل و توحید افعالى است، صوفیان در باره توکّل دو عقیده مختلف داشته‏اند، بنظر بعضى جهد و کسب منافى توکّل است و این اندیشه گاهى هم به «جبر مذموم» منتهى شده است، دیگران و از آن جمله مولانا معتقد بوده‏اند که توکّل حالیست قلبى و محلّ آن باطن و سرّ سالک است و جهد و کسب امرى است خارجى که صفت ارکان و اعضاء بدن است و از این رو میان آن دو، خلافى متصوّر نیست و جمع آنها امکان پذیر است، شیر مدافع عقیده دوم و نخجیران هوا خواه نظر اوّل هستند، سر انجام عقیده شیر پیش مى‏رود و نخجیران سر تسلیم فرو مى‏آورند. بدین نظر شیر مى‏گوید که توکّل، حالى خوش است ولى کسب هم سنّت پیمبر است و با ذکر حدیث «اعقلها و توکّل» سخن خود را تأیید مى‏کند.

نخجیران مى‏گویند که کار و کوشش از ضعف یقین مى‏زاید و علاوه بر آن، بیش فایده نمى‏بخشد بدلیل آن که حیله سازى و چاره جویى، گاه نتیجه عکس مى‏دهد و آن حیله ساز از بلا بسوى بلا مى‏تازد و خود مقدّمات گرفتارى و رنجوریش را فراهم مى‏کند، داستان فرعون که طفلان بنى اسرائیل را مى‏کشت و موسى در خانه‏اش پرورش مى‏یافت، بر این معنى دلیل است. بخصوص که تشخیص مصلحت واقعى براى هر کسى میسّر نمى‏گردد و دید و نظر ما از آفت علّت بر کنار نمى‏ماند پس همان بهتر که تسلیم امر حق باشیم زیرا دیدن واقع بنحو تمام و کمال، صفت خداست که علمش بجزئیّات احاطه دارد.

دلیل دیگر آن که طفل تا خود را توانا فرض نمى‏کند بر گردن پدر مى‏نشیند و روزیش در عهده پدر است ولى وقتى براه افتاد راه پیمودن و بتدریج، کسب روزى بر عهده خود اوست و نیز انسان در عالم بالا، رنج کسب را متحمّل نبود و کسب و تکلیف، ثمره هبوط وى بجهان فرودین است، آن گاه بحدیث «الخلق عیال اللَّه» متمسّک مى‏شوند که نتیجه آن، مضمون بودن رزق است.

این حدیث برابر آن روایت است که شیر در پایان بحث خود، بدان استناد جسته بود و بدین طریق پایان هر دو بحث، مشابه یکدیگر است.

شیر گفته نخجیران را که خلق عیال خدا هستند مى‏پذیرد ولى مى‏گوید وصول بچنین حالتى در مبادى کار حاصل نمى‏شود و «جبر محمود» خاص کسانى است که بنهایت سلوک رسیده‏اند و ما بین مبتدى و منتهى مدارجى وجود دارد مانند پایه‏هاى نردبان که تا قدم بر یکى استوار نشود بدیگر پایه بالا نتوان رفت و تا شهود قدرت براى عبد باقى است جبر محمود چهره نمى‏گشاید آن گاه وجود قدرت را مثال مى‏زند باین که خواجه به بنده خود بیلى بدهد که معنى آن کاویدن زمین است پس دست و پا که از عوامل قدرت است دلالت دارد بر اینکه خدا، از ما کار و مجاهدت مى‏خواهد ولى هر گاه سالک این اشارت را بجاى آورد و دست از کوشش بر ندارد از این عمل، جبر محمود که شهود قدرت و غلبه ارادت حق و نادیدن قدرت خویش است بحصول مى‏پیوندد و بار تکلیف و مجاهدت از دوش سالک بر گرفته مى‏شود و یا دیگر نقل و گرانى آن محسوس نیست، این معنى را به تعبیرى از حامل و محمول بیان مى‏کند که شرح آن در تفسیر ابیات ذکر مى‏شود. پس سالک تا بدرجه محمولى نرسیده بریاضت و عمل، مکلّف است و دست باز داشتن از کسب و جهد بمنزله خفتن در راه و پیش از رسیدن بمنزل است و سالکِ واصل یا محمول مانند کسى است که بمقصد و منزل رسیده است که طىّ طریق، خود بخود از او ساقط است.

دلیل دیگر اینست که قدرت بر کار، موهبتى است الهى که شکر آن باید گزارد و شکر در این مورد صرف و بکار انداختن این موهبت است در امورى که از آن مطلوب است و جهد و عمل، شکر قدرت بر کار است که کفران آن، موجب سلب نعمت خواهد بود آن گاه نتیجه مى‏گیرد که توکّل براى کسانى که در بدایات سلوک‏اند بدین معنى باید باشد که ریاضت و کوشش کنند و از قدرت حق غافل نمانند.

نخجیران عدم فایده جهد و کوشش را در برابر قضا و قدر با چند مثال مجمل، دلیل مى‏آورند و مى‏گویند که بسیار کافران مکرهاى عظیم کردند و آخر آن چه خواست خدا بود پیش رفت و مکر و دستان‏سازى ایشان در پاى آنها پیچید و ازین جا مى‏خواهند ثابت کنند که چاره جویى بى‏حاصل است بلکه گاهى هم زیانمند است و آدمى در آن چاره جویى مُسَخَّرِ مشیّت است و به پاى خود بسوى سر نوشت مى‏رود و بدست خود وسایل اجراى حکم ازلى را فراهم مى‏سازد و از حکایت مردى که از سلیمان خواست تا باد او را بهندوستان برد و مرگ او در سرزمینى بود که بدان از مرگ پناه برده بود، شاهد مى‏انگیزند و باز بسر مطلب نخستین مى‏روند. این دلیل تکرار همان حجّتى است که در آغاز، بدان متمسّک شده بودند با این تفاوت که در نوبت دوم با تفصیل و ذکر مثال، آرایش یافته است.

شیر بر نفع جهد و کسب، اعمال انبیا را دلیل مى‏آورد که به نتیجه مادّى و معنوى رسیدند آن گاه مى‏گوید که جهد در طلب امور دنیوى ناپسند و در کسب درجات اخروى پسندیده است و براى آن که اشتباهى رخ ندهد دنیا را تفسیر مى‏کند.

پیشینیان در تعریف دنیا سخنان گوناگون گفته‏اند ازین قبیل: دنیا تمام جهان و اجزاء آسمان و زمین است، تعاقب چهار فصل و دوام نموّ و تناسل است، روشنى روز و تاریکى شب است، آفرینش است، قدرت و مال و جاه و آسایش است، روزگار است. (البدء و التاریخ، چاپ پاریس، ج 2، ص 62) از میانه این اقوال، تعریف اوّل مشهور است یعنى ما سوى اللَّه از زمین و آسمان.

بنظر محقّقین صوفیّه و از جمله مولانا دنیا صورت عالم طبع نیست و حالتى است قلبى که مولانا آن را بغفلت از خدا تفسیر مى‏کند و بنا بر این، جهد و کسب و مباشرت امور دنیوى هر گاه با غفلت از حق همراه نباشد دنیاى مذموم شمرده نمى‏شود و اندوختن مال و ثروت سبب پیش رفت در امور اخروى نیز هست.

این نکته را مولانا بحدیث و حالت سلیمان پیمبر تأیید مى‏فرماید و نتیجه مى‏گیرد که جهد حقّست و حکم قضاست همچنان که مرض و مداواى آن نیز هر دو حکم قضاى الهى است. این مطلب بر ردّ و انکار آن دسته است که تداوى و معالجه و رجوع بطبیب را خلاف رضا و تسلیم مى‏پنداشته‏اند.

ضمناً چون نخجیران مکر و چاره سازى را بصورت کلّى غلط فرض کرده بودند، شیر توضیح مى‏دهد که چاره جویى در راهِ خلاف حق، مذموم است و بر عکس، در طریق آخرت و حقیقت، ممدوح است بلکه نوع اوّل در واقع مکر و چاره سازى نیست براى آن که سر انجام، بى‏چارگى و ناکامى ببار مى‏آورد.

این اختلافى است در تعریف و تفسیر مکر و چاره سازى.



[1]  - کلیله و دمنه، باب الاسد و الثّور ، ص 87- 86


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 172 بازدید
بازدید دیروز: 436 بازدید
بازدید کل: 1405661 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]