( 905) طایفهى نخجیر در وادى خوش |
|
بودشان از شیر دایم کش مکش |
( 906)بس که آن شیر از کمین درمىربود |
|
آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود |
( 907)حیله کردند آمدند ایشان بشیر |
|
کز وظیفه ما ترا داریم سیر |
( 908)بعد از این اندر پى صیدى میا |
|
تا نگردد تلخ بر ما این گیا |
نخجیر: حیوان که آن را شکار کنند، شکار کوهى خاصه بز.
وادى: گذرگاه سیل و آب میان دو کوه و یا دو تل و تپه، رودخانه.
کش مکش: ترکیبى است از صیغهى امر و نهى از مصدر کشیدن که معنى آن امر و نهى پیاپى و مختلف و نیز خصومت است.
وظیفه: یعنی مقرری وجیره به مقدار معین برای زمان معین.
( 905) شکارها در چراگاهى که داشتند همواره از حمله شیر در بیم و هراس بودند.( 906) بسکه شیر به آنها از کمینگاه حمله کرده بود چراگاه براى آنها تبدیل بجهنمى شده بود.( 907) حیلهاى بنظرشان رسیده نزد شیر آمده گفتند ما وظیفهاى براى تو قرار مىدهیم که همیشه سیر باشى. ( 908) تو غیر آن وظیفه مخواه و براى صید ما نیا تا روزگار ما تلخ نگشته راحت باشیم.
( 909)گفت آرى گر وفا بینم نه مکر |
|
مکرها بس دیدهام از زید و بکر |
( 910) من هلاک فعل و مکر مردمم |
|
من گزیدهى زخم مار و کژدمم |
فعل: مجازا، مکر و حیله:
گنجیست درین خانه که در کون نگنجد این خانه و این خواجه همه فعل و بهانه ست[1]
کو آن فضولىهاى تو کو آن ملولیهاى تو کو آن نغولیهاى تو در مکر و فعل اى ذو فنون
مار و کژدمم: کنایه از مردم فریبکار است.
( 909) گفت قبول مىکنم بشرط اینکه وفا ببینم نه مکر چون از اشخاص مکر زیاد دیدهام. ( 910) من کسى هستم که از کار و مکر مردم هلاکم و زخم گزش مار و عقرب فراوان دارم.
( 911) مردم نفس از درونم در کمین |
|
از همه مردم بتر در مکر و کین |
( 912) گوش من لا یلدغ المؤمن شنید |
|
قول پیغمبر به جان و دل گزید |
مردم نفس از درونم در کمین: اشاره است بحدیث: اعدى عدوک نفسک التی بین جنبیک.[2] زیرا تمام هوسها وخواستهای ناپسند از نفس برمی خیزد، و نفس در اصطلاح صوفیان مرکز اخلاق ذمیمه و زشت است و زیانى که انسان از خُلق بد خود مىبرد بسیار بیشتر است از زیانهایى که مردم بدو مىرسانند بخصوص که آدمى ممکن است که نسبت بگفتار و کردار دیگران طریق احتیاط و حزم پیش گیرد در صورتى که این حالت براى احوال درونى و محرکات داخلى خود او کمتر دست مىدهد .
گوش من لا یلدغ المؤمن شنید: اشاره است بحدیث: لا یُلدَغُ المُؤمِنُ مِن حُجرٍ واحِدٍ مرتین.[3] یعنى مؤمن اهل تجربه و آزمایش است و از چیزى که زیان دید دو باره مرتکب آن نمىشود و دیگر بار فریب نمىخورد و این مطلب را در صورت مثل بیان فرموده است که مؤمن اگر انگشت در سوراخى کرد و جانورى انگشتش را گزید دفعهى دیگر انگشت در سوراخ نمىکند.
( 911) بدتر از همه مردم نفس هم از اندرون در کمین من است. ( 912) گوش من فرمایش پیغمبر را که فرمود لا یلدغ المؤمن من حجر مرتین (یعنى مؤمن از یک سوراخ دو مرتبه نیش نمىخورد) شنیده و بجان و دل پذیرفتهام.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |