فانی شدن در دید دوست
( 926)دیدهْ ما چون بسی علت در اوست |
|
رو فنا کن دید خود در دیدِ دوست |
( 927)دید ما را دید او نعم العوض |
|
هست اندر دید او کل غرض |
( 928)طفلتا گیرا و تا پویا نبود |
|
مرکبش جز گردن بابا نبود |
( 929)چون فضولی کرد و دست و پا نمود |
|
در عنا افتاد و در کور وکبود |
( 930)جانهای خلق پیش از دست و پا |
|
میپریدند از وفا سوی صفا |
( 931)چون به امر اهبطوا بندی شدند |
|
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند |
( 932)ما عیال حضرتیم و شیر خواه |
|
گفتالخلقُ عیالٌ للإله |
( 933)آن که او از آسمان باران دهد |
|
هم تواند کو ز رحمت نان دهد |
دیدهْ ما: یعنی چشم ظاهر. علتی که در آن است اینکه فقط امور مادی و این جهانی را میبیند اما اگر انسان از علایق این جهانی بگذرد، هستی را به چشم حق میبیند و دید خود را در دید دوست فنا خواهد نمود. دید مرد حق، دید حق است و اگر به جای دید خود با دید حق ببینیم هر چه بخواهیم میبینیم.
طفل تا گیرا:مثالى است از حال طفل ، بچهای که توان راه رفتن ندارد، پدر و مادر او را بر دوش یا در آغوش میگیرند و نیازهایش را برآورده میکنند. اما عنا و رنج از آنجا آغاز میشود که آدمی میخواهد خود مسئول زندگی خود باشد. این مثال را غزالى در احیاء العلوم[1] بتفصیل بیشتر و نزدیک بگفتهى مولانا ذکر کرده است.
کور وکبود:این ترکیب درمثنوی ودیوان شمس بارها به کار رفته وغالباً به معنی زشت وناپسند ونامطلوب است.
اِهْبِطُوا: یعنی فرود آیید، اشاره است به آیهى شریفه:« وَ قُلْنَا اِهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوّ».ٌ[2]
خرسندى: قناعت و اکتفا بموجود.
ما عیال حضرتیم: مضمون سخن مولانا بر گرفته از این حدیث است: «الخلق کلهم عیال الله فاحبهم الی الله انفعهم لعیاله».[3]
حضرت: پیشگاه، مرتبهى بذات حق،
( 926) این چشم ما علتها و عیبهاى فراوان دارد و دیدش منات اعتبار نیست برو و دید خود را در دید دوست فانى کن.( 927) دید او بهترین عوض دید ما است و عالیترین مقصود در دید او است.( 928) ببینید طفل تا وقتى که دست و پا نداشت و خود براى راه رفتن کوشش نمىکرد شانه پدرش مرکب او بود و سواره راه مىرفت.( 929) وقتى فضولى کرد و خواست خود راه برود و مشغول دست و پا زدن شد بزحمت افتاد و مجبور شد با کمال زحمت با سینه و زانو خود را روى زمین بکشد. ( 930) پیش از اینکه خلق دست و پا پیدا کنند و ببدن عنصرى داخل شوند در فضاى بهشت مىپریدند و در عالم صفا سیر مىکردند.( 931) وقتى امر اهبطوا آمد و پایبند عالم خاکى شده دست و پا پیدا کردند آن وقت بود که با زنجیر حرص و خشم و هوا پایبند و محبوس گردیدند.( 932) فرمودهاند که مردم عائله خداوند هستند پس ما جز، عائله او بوده و از او روزى مىخواهیم. ( 933) آن کسى که از آسمان باران مىفرستد مىتواند نان هم بدهد.
مولانا مثال طفل را بهطورکلی مربوط به انسان و خدا و بحث توکل میداند که انسان اگر خود را به حق بسپارد، تمام مشکلاتش حل میشود. پیش از آنکه جان ما در جسم خاکی قرارگیرد در عالم صفا آزاد بود، اما چون به این جانها فرمان «اهبطوا» (فرود آیید) به عالم خاکی داده شد، مسئلهْ حرص و آز، خشم، رضایت و هر نیک و بد، گریبانگیر آنها گردید. انسان همواره مانند بچهْ شیر خواره نیاز مبرم به حق دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |