آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند ، و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود ، خویشتن را خوار نمود . و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت . [نهج البلاغه]
عرشیات
داستان نخجیران وشیر(8)
یکشنبه 92 شهریور 24 , ساعت 6:17 عصر  

ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکّل

( 934)گفت شیر:‌آری‌ولی ربّ العباد

 

نر‌دبانی پیش پای ما نهاد

  ( 935)پایه پایه رفت باید سوی بام

 

هست جبری بودن این‌جا طمع خام

  ( 936)پای داری‌چون کنی خود را تو لنگ

 

دست داری‌چون کنی پنهان تو چنگ‌

  ( 937)خواجه چون بیلی به دست بنده داد

 

بی‏زبان معلوم شد او را مراد

  ( 938)دست هم‌چون بیل اشارت‏های اوست

 

آخر اندیشی عبارت‏های اوست

  ( 939)چون اشارت هاش را بر جان نهی

 

در وفای آن اشارت جان دهی

  ( 940)پس اشارت‏های اسرارت دهد

 

بار بر دارد ز تو کار‌ت دهد

ربّ العباد: یعنی پروردگار عبادت کننده گان.

طمع خام: آرزوى باطل و غلط از قبیل آروی برداشت بدون کاشتن تخم و طمع وصول بمقصد بى‏واسطه‏ى حرکت و اعداد وسایل.

اشارت‏های اوست: یعنی وجود دست وپا وابزارهای دیگر اشارت حق است.

آخر اندیشى: تامل در پایان کار و سنجش نتیجه با مقدمات، مجازا، ذخیره و پس انداز کردن.

   اشارت: بیان مقصود بى‏واسطه لفظ. مقابل: عبارت.

بار: یعنی تکلیف.

 کار ت دهد: یعنی موثر ساختن، متصرف کردن.

 ( 934) شیر گفت اینها که گفتید صحیح ولى خداى تعالى نردبانى پیش پاى ما نهاده است.( 935) که باید پله پله آن نردبان را طى کرد تا ببام رسید در این مورد جبرى بودن طمع خامیست.( 936) وقتى تو پاى دارى چگونه خود را لنگ نشان مى‏دهى تو که دست دارى چرا دست خود را پنهان مى‏کنى.( 937) اگر آقایى بیل بدست نوکر خود داد بدون اینکه سخنى بگوید مقصودش معلوم است.( 938) دست مثل بیلى است که بما داده‏اند و عاقبت اندیشى چون کلماتیست که بوسیله او بما دستور کار مى‏دهند. ( 939) چون اشاره‏هاى او را بپذیرى و با جان و دل به آن عمل کنى. ( 940) اشاره‏هاى او اسرار و رموزى بتو تعلیم مى‏کند و کار بتو داده بار از دوشت بر مى‏دارند.

بار دیگر شیر می‏گوید: کوشش برای انسان ضروری است. کوشیدن با توکل و تکیه به فضل الهی منافاتی ندارد و توکل جبریان طمع بی‌حاصل است، زیرا می‏خواهند بی‏هیچ کوشش، برای آنها هر نعمتی فرستاده شود. در این‌جا مولانا مثالی می‏آورد تا بگوید که پروردگار به انسان دست و پا داده است تا آن را به کاری گیرد؛ مثل اربابی که بیل به دست کارگر می‏دهد و معلوم است که از او کاری انتظار دارد. بنابراین اگر به هدف نهایی هر چیزی بیندیشی، نظر پروردگار برای تو بیان می‏شود؛ یعنی حکمت آفریدن دست و پا این است که انسان کار و تلاش و فعالیت کند. اگر انسان دلیل آفرینش ابزار‏ها را به عنوان یک اشارت حق، با جان و دل در یابد و جان در راه اجرای فرمان او بگذارد، به جایی می‏رسد که پروردگار او را با اسرار عالم غیب آشنا می‏کند. چنین انسانی دیگر هر چه می‏کند به ارادهْ حق و عمل حق است و تکلّف و مشقّتی ندارد.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 293 بازدید
بازدید دیروز: 436 بازدید
بازدید کل: 1405782 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]