( 966) نک ز درویشى گریزانند خلق |
|
لقمهى حرص و امل ز آنند خلق |
( 967) ترس درویشى مثال آن هراس |
|
حرص و کوشش را تو هندستان شناس |
( 968)باد را فرمود تا او را شتاب |
|
برد سوى قعر هندستان بر آب |
( 969)روز دیگر وقت دیوان و لقا |
|
پس سلیمان گفت عزراییل را |
( 970)کان مسلمان را بخشم از چه چنان |
|
بنگریدى تا شد آواره ز خان |
( 971)گفت من از خشم کى کردم نظر |
|
از تعجب دیدمش در رهگذر |
( 972)که مرا فرمود حق که امروز هان |
|
جان او را تو به هندستان ستان |
( 973)از عجب گفتم گر او را صد پر است |
|
او به هندستان شدن دور اندر است |
( 974)تو همه کار جهان را همچنین |
|
کن قیاس و چشم بگشا و ببین |
( 975) از که بگریزیم از خود اى مُحال |
|
از که برباییم؟ از حق؟ اى وَبال |
نَک: اینک، اکنون
لقمهى حرص و امل: یعنی حرص وآرزوهای دنیایی آنها را درخود فرو برده است.
لقا: دراین جا یعنی ملاقات
وقت دیوان و لقا: یعنی ساعت بارعام وحضور مراجعان وهمکاران.
دور اندر است: یعنی دور می نماید که او دراین فرصت کوتاه...
اى: حرف نداست که در مورد تعجب بکار رفته است.
از که بگریزیم از خود اى محال: یعنی آنچه ما ازآن می گریزیم در درون ماست، نفس ماست که مارا از راه حق دور می کند.
وبال: یعنی بدبختی است.
از که برباییم از حق اى وبال: یعنی ما انتظاری ازپروردگار داریم که حق ما نیست ومی خواهیم به نا حق آن را برباییم، این بد بختی است.
( 966) مردم هم مثل آن شخص از فقر و تنگدستى گریزانند از این جهت بحرص و آرزو پناه مىبرند.( 967) ترس از بىنوایى چون ترس آن مرد و حرص و کوشش مثل هندوستان است که او پناهگاه خود تصور نمود. ( 968) حضرت سلیمان بباد امر کرد که با شتاب تمام از بالاى آب اقیانوسها او را بخاک هندوستان ببرد.( 969) فرداى آن روز در موقعى که سلیمان بر کرسى حکمرانى نشست بعزرائیل گفت.( 970) به آن مرد بىچاره چرا با غضب نگاه کردى. عجب است اگر این کار را براى آواره کردن او انجام داده باشى.( 971) عرض کرد اى پادشاه او کج فهمید و خیال کرد که من باو بنظر خشم مىنگرم.( 972) خداى تعالى بمن امر فرمود که جان او را همان روز در هندوستان بگیرم.() من او را اینجا دیده متحیر شدم و با نظر تعجب باو نگریستم.( 973) و از تعجب بخود گفتم که اگر او صد پر داشته باشد نمىتواند امروز بهندوستان پرواز کند.() ولى وقتى حسب الامر خداوند بهندوستان رفتم آن مرد را آن جا دیده جانش را گرفتم.( 974) اکنون اى شیر تو کار جهان را از اینجا قیاس و خوب نگاه کرده ببین که همینطور است.( 975) از چه کسى بگریزم از خودمان؟ اینکه محال است از چه کس رو بگردانیم؟ از خدا رو گردان شویم؟ این هم که باعث بد بختى ما خواهد بود.
مولانا دراین ابیات درویشى و فقر را بمرگ تشبیه مىکند از آن جهت که هر دو مقدر است و آن چه بر قلم تقدیر رفته باشد بودنى است و از آن نتوان گریخت و بر این قیاس فقر و بىچیزى، بکسب و عمل، بتوانگرى مبدل نمىشود همچنان که خوف از مرگ آن را بتاخیر نمىافکند بلکه حرص و آزمندى در این صورت خود موجب شدت فقر مىگردد و نتیجهى معکوس مىبخشد مثل آن که ترس و هراس این مرد که بسلیمان پناه برد، وسیلهى مرگ او در هندوستان گردید.
استاد فروزانفر در تفسیر بیت آخرمی گوید: چون فعل و عملى که از انسان صادر مىشود ظهور اراده و قصد است که آن نیز از مظاهر نفس و وجود اوست و چنان که درین حکایت دیدیم مرد داد خواه بدست خویش وسیلهى مرگ خود را در هندوستان فراهم آورد پس از اینجا استنباط توان کرد که آدمى مسخر قضا و قدر است و خلاف میل و مراد وى هم بحکم قضا بدست خودش انجام مىگیرد و روشن است که هیچ کس از خود نمىتواند بگریزد و جدا گردد زیرا جدایى و گریز آن جا متحقق مىشود که دو چیز از هم جدایى و مباینت داشته باشند، درین مورد ناتوانى انسان از ناپذیرفتن حکم قضا که خود عامل ظهور آنست به «گریز» تعبیر شده است.
مصراع دوم مترتب بر مضمون مصراع اول است از آن جهت که «ربودن» در موردى صدق مىکند که انسان استحقاق چیزى را ندارد و آن را بچالاکى و با غافل ساختن صاحب آن، تملک مىکند و چون هر چه آدمى بر آن دست مىیابد بعلم و ارادهى حق است بدین جهت «ربودن» اینجا درست نمىآید زیرا بر خداى تعالى غفلت روا نیست و علم او بر ارادهى انسان سبقت دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |