( 1003) قوم گفتندش که: چندین گاه ما |
|
جان فدا کردیم در عهد و وفا |
( 1004) تو مجو بد نامى ما، اى عنود |
|
تا نرنجد شیر رو رو زود زود |
چندین گاه: یعنی چند وقت، مدتی.
بدنامی مجو: یعنی آبروی ما نبر، ما بد نام نکن.
عنود: سرکش، لج باز
( 1003) جماعت نخجیران گفتند چند وقت است ما جان خو را فدا کردهایم که از قول خود تخلف نکنیم.( 1004) اکنون تو اسباب بد قولى و بد نامى ما را فراهم مکن زود برو مبادا شیر برنجد.
( 1005) گفت اى یاران مرا مهلت دهید |
|
تا به مکرم از بلا بیرون جهید |
( 1006) تا امان یابد به مکرم جانتان |
|
ماند این میراث فرزندانتان |
( 1007)هر پیامبر امّتان را در جهان |
|
هم چنین تا مخلصی میخواندشان |
( 1008)کز فلک راه برون شو دیده بود |
|
در نظرچون مردمک پیچیده بود |
( 1009)مردمش،چون مردمک دیدند خُرد |
|
در بزرگی مردمک، کس ره نبرد |
بلا بیرون جهید: خلاصی یافتن از بلا، نجات یافتن.
مانَد این میراث: یعنی این تدبیر من به صورت ارث ویادگار برای آیندگان بماند.
مَخلَص: یعنی محل رهایی و نجات.
راه برون شو: یعنی راه خروج، گریزگاه، خلاص و رهایى.راه بیرون رفتن از جهان مادی و علایق این جهانی و راه شناخت حقایق الهی.
نظر: نیروى بینایى، نگاه و دید.
در نظرچون مردمک پیچیده بود:یعنی نقش پیامبران در هدایت مردم مانند نقش «مردمک» در دیدن است.
مردمش،چون مردمک دیدند خُرد : یعنی مردم ناآگاه، پیامبران را کوچک میدیدند همانطورکه مردمک چشم نقطهْ کوچکی به نظر میآید و همه کس اهمیت آن را نمیداند.
( 1005) خرگوش گفت دوستان بمن مهلت دهید تا با تدبیر خود جان شما را از این بلیه برهانم. ( 1006) من کارى مىکنم که جان شما از این بلیه رها شده و حتى اولادتان هم بعد از شما در امان باشد. ( 1002) تدبیر مرا کوچک مشمارید که هر پیامبر امتان خود را در دنیا بجایگاه امنى دعوت مىکرد. ( 1003) او در آسمان راه استخلاص را دیده بود که آن راه چون مردمک چشم کوچک بنظر مىآمد.( 1004) مردم دعوى آنها را چون مردمک چشم کوچک دیدند و ندانستند که در آن مردمک بنظر کوچک عالمى گنجیده است.
پیمبران مردم را برهایى و آزادى از شهوات و لوازم عالم محسوس دعوت مىکردند و این نکته اساس دعوت ایشان است براى آن که به وحى و الهام دریافته بودند که ازین تنگنا چگونه خلاص توان جست، احکام شریعت همه و بطور کلى این راهها را به امت نشان مىدهد ولى منکران، انبیا را مانند خود مىشمردند و بمقیاس ضعف عقل و بصیرت خود مىسنجیدند و ایشان را خوار مىداشتند غافل از اینکه خداوند، گاه در چیزى کوچک قدرتى شگرف قرار مىدهد چنان که در مردمک دیده با همه کوچکی توانایى دیدن اجسام بزرگ و پهناور مانند کوهها و دریاها نهاده است، مولانا میگوید: نقش پیامبران در هدایت مردم مانند نقش «مردمک» در دیدن است، مردم ناآگاه، پیامبران را کوچک میدیدند همانطورکه مردمک چشم نقطهْ کوچکی به نظر میآید و همه کس اهمیت آن را نمیداند.
( 1010)قوم گفتندش که اى خر، گوش دار |
|
خویش را اندازهى خرگوش دار |
( 1011)هین چه لاف است این که از تو بهتران |
|
در نیاوردند اندر خاطر آن |
( 1012)مُعجِبى یا خود قضامان در پى است |
|
ور نه این دم لایق چون تو کِى است |
از توبهتران: یعنی از تو بزرگتر، ازتو چیز فهمتر.
معجب: خود پسند، خودبینی.
قضامان در پى است: یعنی بلایی دارد بر سر ما می آید.
ور نه این دم: یعنی وگرنه تو چنین حرفی نمی زدی.
( 1010) سایر شکارها گفتند اى خرگوش از حد خود تجاوز مکن و باندازه یک خرگوش ادعا کن.( 1011) این چه لافى است مىزنى در حالى که کسان بزرگتر از تو جرئت ندارند خیال این کار را از خاطر بگذرانند.( 1012) عجب و خود پسندى بر تو غلبه کرده و مانند آنست که قضا در کمین ما است تا هلاکمان کند و گر نه این ادعاى بىجا کى از چون تویى سزاوار است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |