خدایا به تو پناه مى‏برم که برونم در دیده‏ها نیکو نماید و درونم در آنچه از تو نهان مى‏دارم به زشتى گراید ، پس خود را نزد مردم بیارایم به ریا و خودنمایى که تو بهتر از من بدان دانایى ، پس ظاهر نکویم را براى مردمان آشکار دارم و بدى کردارم را نزد تو آرم تا خود را به بندگان تو نزدیک گردانم ، و از خوشنودى تو به کنار مانم . [نهج البلاغه]
عرشیات
داستان نخجیران وشیر(17)
پنج شنبه 92 شهریور 28 , ساعت 9:11 صبح  

مداوا و معالجه با توکّل منافات ندارد،

( 996)جهد حق است و دوا حق است و درد

 

منکر اندر نفی جهدش، ‌جهد کرد

 

جهد حق است و دوا حق است و درد: در این سخن، مولانا تمام بحث شیر ونخجیران را خلاصه می کند ومی گوید: درد،حق است زیرا مشیّت الهی است، دوا هم حق است، زیرا توسل به اسباب وکوشش در راه مقصود، سپاسگزاری بنده در برابر توانایی است که حق به او داده است.

منکر اندر نفی جهدش‌جهد کرد: یعنی آنها که منکر جهد وکوشش اند، در واقع برای نفی جهد وکوشش، جهد وکوشش می کنند.

( 991) کوشش و جهد و مداواى دردها بوسیله آن حق است و هر کس انکار کند دانسته راه خطا پیموده است. کسب کن و کوشش و جدیت نما تا به اسرار علم لدنى پى برى.() بلى اگر چه تمام جهان بر جهد و کوشش استوار است ولى جهد کى در کام جاهلان تن پرور شیرین خواهد شد.

مولانا می گوید: آنها که منکر جهد وکوشش اند، در واقع برای نفی جهد وکوشش، جهد وکوشش می کنند. همچنین این سخن پاسخ آن دسته از متصوفه نیز می باشد که علاج و مداواى مرض و استعمال دارو را منافى توکل شمرده‏اند و آن را بمنزله‏ى توسل بغیر خدا و طلب عافیت از چیزى که عافیت بخش نیست، پنداشته‏اند، مطابق روایات اسلامى از صحابه ابو بکر خلیفه‏ى اول و ابو الدرداء و ابو ذر و از زهاد ربیع بن خثیم هنگام مرض از معالجه تن زده‏اند و ابو الدرداء گفته است: ((الطبیب أمرضنی)) و از فقها احمد بن حنبل دوا خوردن را منافى توکل دانسته و امراض خود را پنهان مى‏داشته است ولى مطابق احادیث متعدد حضرت رسول اکرم خود دوا بکار برده و صحابه را بوقت بیمارى به استعمال دارو امر فرموده است، معالجه‏ى مرض و دارو بکار بردن بعقیده‏ى فقها و بزرگان صوفیه از مقوله‏ى دفع ضرر است بوسائل مناسب خود که هر گاه اثر آن وسیله، مقطوع و یا مظنون باشد باید بدان توسل جویند و ضرر را دفع کنند و بدین جهت با توکل هم منافاتى ندارد زیرا ترتب اثر بر اسباب مقتضاى حکمت الهى است و نفى آن روا نیست، این مساله بقدرى اهمیت داشته و مورد اختلاف بوده است که محمد غزالى در مباحث توکل راجع به آن بتفصیل تمام سخن رانده و اختلاف اقوال را نقل کرده است، ابو الفرج بن الجوزى نیز اختلاف صوفیه و فقها را نقل کرده و بر عقیده‏ى کسانى که معتقد بترک تداوى بوده‏اند طعن زده است.[1]   

مقرّر شدن ترجیح جهد، برتوکّل 

( 997)زین نمط بسیار برهان گفت شیر

 

کز جواب آن جبریان گشتند سیر

( 998)روبه و آهو و خرگوش و شغال

 

جبر را بگذاشتند و قیل و قال

( 999) عهدها کردند با شیر ژیان

 

کاندر این بیعت نیفتد در زیان

( 1000) قسم هر روزش بیاید بى‏جگر

 

حاجتش نبود تقاضاى دگر

( 1001) قرعه بر هر که فتادى روز روز

 

سوى آن شیر او دویدى همچو یوز

( 1002) چون به خرگوش آمد این ساغر به دور

 

بانگ زد خرگوش کاخر چند جور

         ‏

بیعت: پیمان اطاعتى است که مسلمانان با خلفا مى‏بستند بدین گونه که هر فردى دست خود را بدست خلیفه مى‏داد و مصافحه مى‏کرد و اطاعت خود را در جمیع امور مطابق فرمان خلیفه اظهار مى‏داشت و گاهى بقسم نیز تاکید مى‏نمود و خلفا نیز در آغاز کار متعهد مى‏شدند که بر وفق احکام قرآن کریم و سنت رسول (ص) عمل کنند، این عمل بمناسبت آن که برسم خرید و فروش در گرفتن دست شباهت داشت آن را بیعت نامیده‏اند، مجازا، قرار داد و پیمان بنحو اطلاق.[2]

نیفتد در زیان: یعنی پیمان نخجیران با شیر قطعی باشد وهر روز خوراک او را بفرستند وشیر در زیان نیفتد وگرسنه نماند.

   جگر: مجازا، غم و غصه:

            ز ان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است             شیر دل نبود آن کو ز جگر بگریزد[3]

بى‏جگر: بى‏زحمت و رنج، بی درد سر.

          بى‏تو بسر نمى‏شود با دگرى مى‏نشود             هر چه کنم عشق بیان بى‏جگرى مى‏نشود

همچو یوز: منظور یوز پلنگ است که بسیار خوب می دود.

همچو یوز به سوی شیر دویدن: کنایه از فرمانبرداری است.

این ساغر به دور: یعنی نوبت او رسید.

چند جور: یعنی چرا تا این اندازه ظلم وستم و بی عدالتی.

   (997) شیر از این قبیل دلیل و برهان زیاد گفت بطورى که شکارها از جواب گفتن عاجز شده واماندند. ( 998) روباه و آهو و شغال عقیده جبر را رها کرده گفتگو را موقوف داشتند.( 999) و با شیر عهد کردند کارى بکنند که شیر از قرار دادى که با آنها مى‏بندد متضرر نشود. ( 1000) و هر روز طبق قرار داد طعمه باو بدهند تا دیگر مزاحم آنها نباشد.() این عهد را بسته با کمال فراغت بچراگاه خود رفتند.() در آن جا همگى دور هم نشسته بمشاوره پرداختند.() هر کس سخنى گفته و عقیده‏اى اظهار مى‏کرد که بنفع خود و ضرر دیگران بود.() عاقبت همگى باتفاق آراء تصویب کردند که قرعه بکشند. () و هر روز قرعه بنام هر یک اصابت کرد او طعمه شیر باشد.() این قرار داد بتصویب همه رسید و قرعه کشى مسلم شد. ( 1001) هر روز قرعه بنام هر کدام اصابت مى‏کرد با پاى خود بطرف شیر رفته طعمه او قرار مى‏گرفت‏. ( 1002) وقتى نوبت بخرگوش رسید فریاد زد آخر این چه ستمى است که ما باید با پاى خود رفته طعمه این حیوان درنده شویم. 



[1]   - احیاء العلوم، ج 4، ص 199، 202، 206، تلبیس ابلیس، ص 287

[2]   - مقدمه‏ى ابن خلدون، ص 174.

[3]   - دیوان،ب 2899 ،و ب 5804

 

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 169 بازدید
بازدید دیروز: 436 بازدید
بازدید کل: 1405658 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]