(1032) این سخن پایان ندارد هوش دار |
|
گوش سوى قصهى خرگوش دار |
(1033)گوش خر بفروش و دیگر گوش خر |
|
کین سخن را در نیابد گوش خر |
(1034) رو، تو روبه بازى خرگوش بین |
|
مکر و شیر اندازى خرگوش بین |
(1035)خاتم ملک سلیمان است علم |
|
جمله عالم صورت و جان است علم |
(1036)آدمی را زین هنر، بیچاره گشت |
|
خلقِ دریاها و خلقِ کوه و دشت |
(1037)زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش |
|
زو نهنگ و بحر در صفرا و جوش |
(1038)زو پری و دیو ساحلها گرفت |
|
هر یکی در جای پنهان جا گرفت |
(1039)آدمی را دشمن پنهان بسی است |
|
آدمی را با حذر عاقل کسی است |
(1040)خلق پنهان، زشتشان و خوبشان |
|
میزند در دل به هر دم کوبشان |
گوش خر: گوشى است که بمحسوس قناعت کند و سخن غیب نشنود و یا گوشى که از علوم نقلى و از تقلید نگذشته باشد. در توضیح آن به بیت ذیل توجه فرمایید:
راه حس راه خرانست اى سوار اى خران را تو مزاحم شرم دار[1]
روبه بازى: مکارى و حیلهگرى. نظیر:
همچو آن روبه کم اشکم کنید پیش او روباه بازى کم کنید[2]
خاتم سلیمان: مطابق روایات، نفوذ فرمانروایی حضرت سلیمان به انگشتری بوده است. با توجه به تشبیه علم به خاتمِ سلیمان فهمیده میشود که علم هم خاصیت فرمانروایی دارد و اگر همه آفرینش و گیتی را یک پیکر و صورت بدانیم، جانش علم است، که به این آفرینش، معنا بخشید این ستایشی بسیار سترگ برای علم است.[3]
آدمی را زین هنر، بیچاره گشت : یعنی علم، آگاهی و هنر ِبهکارگیری آن، تمام موجودات آبی و خشکی و دیو و پری را مطیع انسان میکند.
زو نهنگ و بحر در صفرا و جوش: یعنی دانش بشری، هم نهنگ را در نگرانی و اضطراب میاندازد و هم دریا را منقلب میسازد.
خلق: یعنی همه مخلوقات نه فقط انسان.
خلق پنهان: یعنی موجودات خوبشان وزشتشان درما اثر می گذارند وما به آنها توجه نداریم، گویی از ما پنهان هستند.
کوب: بر خورد و تاثیر، اسم مصدر است از کوفتن.
( 1032) این سخن تمام شدنى نیست پس اکنون بر گرد قصه خرگوش را بشنو. ( 1033) اگر میل دارى سخن مرا بشنوى گوش خر یعنى گوش حیوانى را بفروش و گوش دیگرى خریدارى کن براى اینکه این سخن را گوش حیوانى نمىتواند بشنود.( 1034) برو روباه بازى خرگوش را ببین و مکر او را تماشا کن که شیر را از پاى در مىآورد.( 1035) آرى دانش چون خاتم سلیمانى بوده و عالم صورتیست که دانش جان و معنى آنست. ( 1036) هر دانش است که جانوران بر و بحر را در مقابل آدمى بىچاره و ناتوان ساخته.( 1037) شیر و پلنگ از ترس او چون موش شده و جانوران درنده از دست او در دشت و کوه پنهان گشتهاند.( 1038) دیو و پرى از او کناره گرفته هر یک در جایى از نظر او پنهان شدهاند.( 1039) آدم دشمنان مخفى زیاد دارد و عاقل کسیست که از آنها در حذر باشد.( 1040) مخلوق زیادى هستند که از ما پنهان بوده و هر دم ضربتى بر دل ما وارد مىکنند.
محتوای این ابیات این است که :گوش ظاهر و بهطورکلی حواس ظاهر، که فقط امور مادی و این جهان را درک میکند، باید تبدیل کرد و گوش و حواسی دیگر گرفت تا بتوان به وسیله آن، حواس معنوی و باطنی و نیز مسائل آن جهانی را درک کرد. به بیان دیگر؛ علاوه بر کسب علوم ظاهری که به وسیله حواس ظاهر به دست میآید، باید در صدد کسب حواس باطنی نیز بود تا بتوان به وسیله آن علوم باطنی را کسب نمود.
در ادامه مولانا می گوید: علم، آگاهی و هنر ِبهکارگیری آن، تمام موجودات آبی و خشکی و دیو و پری را مطیع انسان میکند. دانش بشری، هم نهنگ را در نگرانی و اضطراب میاندازد و هم دریا را منقلب میسازد. در همین رابطه اشاره یی هم به فرمانروایی حضرت سلیمان بر جن و انس و پرندگان دارد که در آیه هفدهم سورهْ نحل بازگو شده است. سپس مولانا می افزاید موجودات خوب و بد، خواه ناخواه در زندگی و روح ما اثر میگذارند، لکن ما در بسیاری از اوقات به این تأثیر و تأثر توجه نداریم و گویی از ما پنهان هستند.
درتفسیر بیت آخر این قسمت استاد فروزانفر مطلبی رابه نقل ازاحیاء العلوم غزّالی ودیگر منابع می آورد که: سخن دربارهى خطرات و وساوس است که در نظر عرفا یکى از مسائل مهم سلوک است و مراقبه وتوجه به رعایت خاطر و وسواسى است که در دل پدید مىآید و مىتوانیم در توضیح آن بگوییم که قلب بمنزلهى آینهاى است که صور ادراکات حسى یا آثار محرکات درونى از قبیل خیال و شهوت و غضب و سائر اخلاق انسانى در وى منعکس مىگردد و این صور، گاه به تازگى و بنحو تجدد در قلب ظاهر مىشود که آن را فکر مىگویند و گاه بصورت تذکر و ذکر و یاد آورى آن چه پیشتر در قلب منعکس شده است که بدین اعتبار آن را تذکر و ذکر مىنامند اما تذکر در وقتى است که قلب از ادراک امور خارجى منصرف و بداخل متوجه گردیده باشد، مجموع فکر و ذکر موسوم بخاطر است و اهمیت خاطر از آن جهت است که مبدا افعال و اعمال انسانى است بدین گونه که چون چیزى بر دل گذرد رغبت و میل را تحریک مىکند و پس از آن، عزم و نیت متوجه عمل مىگردد و فعل، بواسطهى حرکت اعضا بحصول مىپیوندد، و چون خاطر گاه محرک بخیر و چیزى است که عاقبت آن نیک است و گاه داعى بشر و امرى است که فرجام بد دارد از این رو خاطر بدو نوع تقسیم مىشود یکى خاطر خیر که آن را الهام مىگویند و دیگر خاطر شر که آن را وسواس مىنامند، از نظر دیگر چون خاطر و وسواس هر یک حادث و نیز مختلف است بناچار هر یک سببى جداگانه دارد بدین جهت سبب خاطر نیک را ملک و سبب خاطر بد را شیطان فرض کردهاند که در حدیث نبوى «لمه ملک» و «لمهى شیطان» تعبیر شده است پس خاطر به اعتبار عاقبت تقسیم مىشود به خاطر خیر و یا الهام و به خاطر شر و یا وسواس و وسوسه و بلحاظ مبدا و محرک منقسم مىگردد به خاطر و یا لمهى ملک و خاطر و یا لمهى شیطان. بنا بر این مىتوان گفت که «خلق پنهان» در گفتهى مولانا اشارت است بداعى خیر و ملک و داعى شر و شیطان و «کوب» آثارى است که از حدوث خاطر در قلب و باطن انسان بحسب تعاقب بظهور مىرسد. بعضى از صوفیه خاطر را بچهار قسم کردهاند: 1- خاطر ربانى یا حقانى و آن علمى است که حق تعالى بىواسطه در دل سالک افکند. 2- خاطر ملکى که بر طاعت انگیزد و از معصیت باز دارد که آن را «الهام» نیز گویند. 3- خاطر نفسانى یا وسواس که بر حظ و مراد عاجل تحریض کند و آن را «هاجس» نیز نامند.
4- خاطر شیطانى که داعى بشرور و ارتکاب معاصى است و آن را «خاطر العدو» نیز گفتهاند. احیاء العلوم، بحثى بسیار شیوا و دقیق دربارهى خواطر کرده و روایات و احادیث مختلف را درین باره نقل نموده است. [4]
[1] - مثنوى، د 2، ب 48
[2] - مثنوى، ج 1، ب 3137
[3] - قصص الانبیاء ثعلبى، چاپ مصر، ص 273،
[4] - احیاء العلوم، ج 3، ص 36- 20 . رسالهى قشیریه، ص 44- 43، کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: خاطر
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |