دل انسان عارف، لوح محفوظ الهی است
(1071)طالب حکمت شو از مرد حکیم |
|
تا از او گردی تو بینا و علیم |
(1072)منبع حکمت شود حکمت طلب |
|
فارغ آید او زتحصیل و سبب |
(1073)لوح حافظ، لوح محفوظی شود |
|
عقل او از روح محفوظی شود |
(1074)چون معلم، بود عقلش ز ابتدا |
|
بعد از این، شد عقل شاگردی ورا |
(1075)عقل، چون جبرئیل، گوید احمدا |
|
گریکی گامی نهم، سوزد مرا |
(1076)تو مرا بگذار، زین پس پیش را |
|
حدّ ِمن این بود ای سلطان جا |
مرد حکیم: یعنی عارف دل آگاه.
منبع حکمت شود: یعنی طالب حکمت، در اثر کسب فیض از مرد حکیم و عارف دل آگاه، به جایی میرسد که خود منبع حکمت میشود.
فارغ آید او زتحصیل و سبب: یعنی آگاهی او از اسرار غیب، نیازمند عوامل و اسباب یادگیری نیست.
لوح محفوظ: استاد فروزانفر می نویسد: لوح محفوظ در اصطلاح شرع، جسمى است بالاى آسمان هفتم که در آن احوال و حوادث گذشته و آینده نوشته شده است و بروایت ابن عباس لوحى است از مروارید سپید که در ازاى آن از آسمان تا بزمین و پهناى آن از مشرق تا مغرب است، در اصطلاح حکما، عقل فعال یا عقل اول و یا نفس کلى است. و در اصطلاح صوفیه یکى از مراتب نور الهى است که در مرتبهاى از مراتب خلق و آفرینش متجلى است و تمام موجودات در آن، بالاصاله نمایان است و بنا بر این مىتوان گفت که مرتبهى علم تفصیلى حق است، علت توصیف آن به «محفوظ» یا براى آن است که خطا در آن راه ندارد و یا آن که مصون از تغییر و تبدیل است و یا آن که جز پاکان و خاصان کسى بر آن اطلاع نمىیابد.
بعد از این، شد عقل شاگردی ور: یعنی پس از این، عقل او به جای آنکه به روحش بهره برساند، از روح بهره میگیرد.
عقل، چون جبرئیل، گوید احمدا: اشاره دارد به ماجرای معراج حضرت رسول(ص)، مولانا اندازهْ عقل را در برابر روح مرد کامل، با اندازهْ جبرئیل در برابر پیامبر میداند، که در شب معراج، هنگامی که پیامبر و جبرئیل به سدرةالمنتهی رسیدند، جبرئیل گفت: «تقدم یا رسول الله لیس لی ان اجوز هذاالمکان و لو دنوت انملة لاحرقت»[1] و از آنجا به بعد پیامبر به تنهایی راه را طی کرد. جان کلام مولانا این است که عقل یا نیروی تعقل انسان، همهْ مراتب کمال را نمیتواند ادراک کند.
حدّ ِمن این بود: یعنی ظرفیّت وجودی من تا به این اندازه وتا به اینجاست.
ای سلطان جا: منظور پیامبر وقدرت موقعیت وظرفییّت پیامبر(ص) است.
(1071) از مرد حکیم حکمت بطلب تا بینا و دانا شوى.( 1072) و لوح جان تو که حافظ حکمت بود و تعلیم مىگرفت لوح محفوظ گردد و عقل تو که معلم بود اکنون تحت تعلیمات روح قرار گیرد.( 1073) آن که منبع حکمت است حکمت مىطلبد او است که از تحصیل و فراهم آوردن اسباب بىنیاز است. ( 1074) عقل که از اول معلم بود شاگرد و متعلم مىگردد.( 1075) عقل چون جبرئیل خواهد گفت اى احمد ص اگر گام دیگرى بردارم خواهم سوخت. ( 1076) تو مرا در همین جا بگذار و خود پیش برو سر حد من تا همین جا است از این بالاتر نتوانم آمد.
طالب حکمت، در اثر کسب فیض از مرد حکیم و عارف دل آگاه، به جایی میرسد که خود منبع حکمت میشود و آگاهی او از اسرار غیب، نیازمند عوامل و اسباب یادگیری نیست. سالک تا زمانی که به مرتبه کمال نرسیده، لوحی است که دانستنیها و معارف را در خود حفظ میکند (لوح حافظ)، اما پس از آنکه خود منبع حکمت شد، لوحی است که آگاهی از امور و احوال و اسرار غیب در آن نوشته شده است و محو نمیشود(لوح محفوظ). پس از این، عقل او به جای آنکه به روحش بهره برساند، از روح بهره میگیرد. بنابراین، منظور از لوح محفوظ در این جا، روح انسان کامل است.وبه بیان استاد فروزانفر: هر گاه معلم، کامل و تمام، و طریق تربیت، راست و درست باشد شاگرد را از مقام تعلم مىگذراند و بپایهى اختراع و ابتکار و استقلال نظر مىرساند، این نکته را بدین گونه تقریر مىفرماید که چون عقل یعنى خرد راست رو و حق نگر، رهبر سالک شد او در سلوک بجایى مىرسد که دیگر به پیر حاجت ندارد بلکه مىتواند پیر را نیز دستگیرى کند بنا بر این عقیده که اولیاء پیشین بمنزلهى علل اعدادى هستند براى شیخ لا حق و این شیخ داراى مراتب کمال آنهاست به اضافهى کمال مخصوص بخود، مثل اینکه در علوم ظاهر وقتى متعلم براه صحیح هدایت یابد ممکن است خود صاحب آرا و نظرهایى شود که مایه ده و فیض بخش عقل دیگران باشد مانند ارسطو و ابن سینا و انشتین که مدتها عقل و فکر بشر را به افکار خود مشغول داشتهاند
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |