(1096)عالَمش چندان بود کش بینش است |
|
چشم چندین بحر همچندینش است |
(1097)صاحب تأویل باطل ، چون مگس |
|
وهم او بول خر و تصویر خس |
(1098) گر مگس تاویل بگذارد به راى |
|
آن مگس را بخت گرداند هماى |
(1099) آن، مگس نبود کش این عبرت بود |
|
روح او، نه در خور صورت بود |
همچندین: دو چیز مساوى بحسب مقدار و کمیت.
صاحب تأویل باطل:یعنی کسی که موافق هوای خود هرچیز را تأویل می کند .
گر مگس تاویل بگذارد به راى: یعنی اگر صاحب تأویل به جای تأویل دنبال اندیشه وتعقل برود دیگر مگس نیست، مرغ بلند پروازی می شود که روحش با عالم غیب پیوند می یابد.
عبرت: پند و هر چه سبب تنبه و بیدارى و نظر در عاقبت و عبور از ظاهر بباطن شود.
( 1096) دنیای هر کس باندازه بینش او و دریاى هر کس باندازه چشم او است. ( 1097) کسى که کلام خداوندى را تأویل مىکند مثل همان مگس مغرور است بول او عبارت از وهم و تصوراتش بمنزله همان پر کاه است.( 1098) اکنون اگر مگس تأویل را کنار گذاشته بکوچکى خود اعتراف کند چنین مگسى را بخت یارى کرده بمرتبه هماى ارتقا مىدهد.( 1099) آن که داراى این حس باشد و بتواند بکوچکى خود اقرار کند بصورت مگس است ولى روح او متناسب با صورت نیست.
مولانا می گوید: دنیای هرکسی به اندازهْ بینش وآگاهی اوست وطبیعی است که آن گنداب ناچیز در چشم مگس دریای بیکران باشد. از این رو عامهى مردم و حتى علما بحسب نوع مدرکات با یکدیگر اختلاف حاصل مىکنند، چندان که یک امر نسبت بشخصى بسیار عادى و طبیعى و براى دیگرى بسیار شگفت و از نوع خارق عادت است و یا آن که یک منظره از گلها و سبزه براى شاعر، نوعى از تفکر بوجود مىآورد و براى گیاه شناس و عالم طبیعى، نوع دیگر، در صورتى که هر دو، بیک چیز مىنگرند و منظره شان متعدد نیست.
به گفته استاد فروزانفردر تفسیر این ابیات: خواندن و شنیدن و هر چه رنگ تعلم و آموزش دارد براى آنست که ادراک را قوت دهد و بر دانش و بینش بیفزاید و اگر انسان هر چیزى را که دقیق است و ابهامى دارد بر دانستههاى خود تطبیق کند و به افکار موجود خود باز گرداند، هرگز ادراکش ترقى نمىکند و بر علم او چیزى نمىافزاید و بدین مناسبت تاویل به رأى، مذموم است خواه در قرآن کریم یا هر کتاب و موضوع دیگر زیرا معنى آن، باز گشت بفکر موجود و مدرکاتى است که از پیش حصول یافته است و از دگر سوى بعقیدهى صوفیان تا وقتى که انسان در بردگى و رقیت نفس باقى است به اسرار کلام حق و اولیا راه نمىیابد و تاویل به رأى و از روى هوى نشانهى آنست که آدمى هنوز در گذشتهى خود و آثار نفسانیت، اسیر مانده است بدین جهت مولانا مىگوید که هر گاه مگس که نمودار مردم تنگ بینش است از قید هوى آزاد گردد و سخن اولیا را بمیل و مراد خود تاویل نکند بىهیچ شک روى در فزایش و ترقى مىنهد و در نتیجهى دقت و تامل روز بروز بر بینش او چیزى مىفزاید تا بدرجهى کمال مىرسد و همان مگس خُرد نگرش سست بال، هماى بلند پرواز همایون فال مىگردد و در فضاى بىنهایت کمال بال و پر مىگشاید و از آن جا که نزد صوفیان صورت و شکل ظاهر، اعتبار ندارد و جنسیت اشیا تابع فعلیات بلکه فعلیت اخیر آنهاست و نام و عنوان آنها بمناسبت اوصاف معنوى و فعلیت روحى آنها معین مىشود، مولانا مىگوید آن مگس که چنین بیدارى و بینشى دارد بصورت، مگس ولی در حقیقت چیز دیگر است چنان که سگ اصحاب کهف بصورت از جنس سگان و بمعنى از جنس مردم بود و بسا کسان که صورت انسان دارند و به حقیقت دیوان و ددانند چنان که مطابق روایات اسلامى حشر آنها بصورت بهائم و سباع خواهد بود.
(1100)همچو آن خرگوش، کاو بر شیر زد |
|
روح او کى بود اندر خورد قد |
(1101) شیر مىگفت از سر تیزى و خشم |
|
کز ره گوشم عدو بر بست چشم |
بر شیر زد: زدن دراینجا به معنی ضربه زدن ویا به معنی فریب دادن است.
روح او کى بود اندر خورد قد: یعنی روح خرگوش کجا متناسب با صورت وقد وقامتش بود.
کز ره گوشم عدو بر بست چشم: یعنی دشمن با سخنان خود مرا گول زد وفریب داد.
( 1100) مثلا همان خرگوش که با شیر بستیزه برخاسته و غالب شد روحش کجا متناسب با صورتش بود.
( 1101) شیر از روى خشم و غضب مىگفت دشمن با سخنان خود از راه گوشم چشم مرا بست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |