(1102)مکرهای جبریانم بسته کرد |
|
تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد |
(1103)زین سپس من نشنوم آن دمدمه |
|
بانگ دیوان است و غولان آن همه |
(1104)بردران ای دل تو ایشان را مه ایست |
|
پوستشان برکن، کشان جز پوست نیست |
(1105)پوست چبود؟ گفتههای رنگ رنگ |
|
چون زره برآب، کش نبود درنگ |
(1106)این سخن چون پوست و معنی مغز دان |
|
این سخن چون نقش و معنی همچوجان |
(1107)پوست، باشد مغز بد را عیب پوش |
|
مغز نیکو را ز غیرت ،غیب پوش |
(1108)چون قلم از باد بُد ،دفتر ز آب |
|
هر چه بنویسی فنا گردد شتاب |
(1109)نقش آب است ار وفا جویی از آن |
|
باز گردی، دستهای خود گزان |
(1110)باد در مردم، هوا و آرزوست |
|
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست |
(1111)خوش بود پیغامهای کردگار |
|
کو ز سر تا پای، باشد پایدار |
جبریان: اشاره به نخجیرانی است که درقسمت های پیشین ِحکایت، شیر را از کوشش منع وبه توکل ترغیب می کردند.
بسته کرد: یعنی مرا مورد فریب خود قرار دادند.
تیغ چوبین: یعنی سخنان پرفریب.
خسته کرد: یعنی مجروح کرد.
دمدمه: یعنی سخنان فریبنده.
پوستشان برکن: یعنی آنها را به سختی مجازات کن.
کشان جز پوست نیست: یعنی زیرا که آنها هرچه دارند همین ظاهر است و دروغگو و ریا کارند.
گفتههای رنگ رنگ: یعنی الفاظ خوش آیند ورنگ رنگ.
چون زره برآب: یعنی مثل نقشی است که در اثر وزیدن باد روی سطح آب ایجاد می شود.
مغز نیکو: یعنی معانی عالی وارزنده.
ز غیرت ،غیب پوش: یعنی مغز نیکو ومعانی عالی نیازی به آرایش الفاظ ندارد وغیرت حق از عالم غیب به آن پوشش مناسب می دهد.
نقش آب: صورت و نقشى که بر آب زنند و نگارند، به کنایه، امرى ناپایدار.
دست گزیدن: به کنایه، پشیمان شدن بمناسبت آن که هنگام پشیمانى دست و انگشت را گاز مىگیرند.
باز گردی، دستهای خود گزان:کسی که انتظار دارد الفاظ خوشآیند بدون معانی و حقایق، او را موفق گرداند، سرانجام جز تأسّف بهرهای نخواهد برد.
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست : ممکن است سخن مولانا ناظر باشد به آیهى شریفهى: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى[1] که وحى الهى مقابل هواى نفسانى ذکر شده است.
خوش بود پیغامهای کردگار:خوشا پیغامهاى خداوندى که همواره دائم و پایدار است. اشاره است به آیهى شریفه: لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ[2] .
( 1102) حیله جبریها دست و پایم را بسته با تیغ چوبین خود تنم را خسته کردهاند.( 1103) دیگر از این ببعد وسوسه آنان را که همگى صداى دیو و غول است نخواهیم پذیرفت.( 1104) دیگر بعد از این درنگ جایز نیست پوست آنها را بکن که مغزى ندارند. ( 1105) سخن چون پوست و معنى بمنزله مغز است سخن چون نقش و صورت و معنى چون جان است.( 1106) پوست عیب مغزهاى بد را مىپوشاند بر روى مغزهاى خوب از روى غیرت پرده مىکشد تا نامحرمان نبینند.( 1108) اگر قلم از باد و دفتر از آب باشد هر چه بنویسى فوراً از میان خواهد رفت.( 1109) اگر از نوشته این دفتر و قلم ثبات و وفا توقع کنى و باین امید بسوى او روى دست خالى بر مىگردى.( 1110) آن چه در وجود مردمان چون باد بوده و بر باد مىرود همانا هواى نفس و آمال و آرزوى آنها است ولى اگر از هوا بگذرى پیغام هو بگوش تو مىرسد.( 1111) خوشا پیغامهاى خداوندى که همواره دائم و پایدار است.
مولانا می گوید: الفاظ خوشآیند و رنگارنگ مثل نقشی است که در اثر وزیدن باد روی سطح آب ایجاد می شود و اثر آن زود از میان خواهد رفت. معانی عالی و ارزنده نیازی به لفظ خوش آیند و آرایش کلام ندارند و غیرت حق از عالم غیب به آن پوشش مناسب میدهد. کسی که انتظار دارد الفاظ خوشآیند بدون معانی و حقایق، او را موفق گرداند، سرانجام جز تأسّف بهرهای نخواهد برد و باید از تأسّف دست خود را گاز بگیرد. وزیدن باد بر روی آب، نقش ناپایدار میسازد، اما در وجود انسان آن بادی که نقش ناپایدار ترسیم میکند، آرزوها و هواهای نفسانی است. اگر این آرزوهای نفسانی را رها کنی، پیغام حق را خواهی شنید. بنابراین پاک کردن باطن از علایق مادی و دلبستگیهای این جهانی درهای معرفت حق را بر تو میگشاید و این رابطه و الهام پایدار است.
خلاصه،سخنان مصنوع ظاهر آنها فریب مىدهد و در غلط مىافکند ولى وقتى متوجه معنى آن مىشویم مىبینیم که جز صنعتهاى پوچ حاصلى نداشته است اما آن سخن که معنى تازه و دل کش دارد بدین آرایش و تکلفات حاجت ندارد و چنانست که شیخ سعدى مىگوید[3]:
بزیورها بیارایند روزى خوب رویان را تو سیمین تن چنان خوبى که زیورها بیارایى
اما اینکه مولانا می گوید: «ترک هوى سبب اتصال باطن به عالم الهى و تلقى وحى و الهام مىگردد» بنا بر آن است که تصفیهى باطن بعقیدهى عرفا موجب آن مىشود که علم و معرفت از عالم غیب در آینهى ضمیر منعکس گردد و صوفیان شرط کشف و شهود را تهذیب و تصفیهى ضمیر و تخلیه را مقدمهى تحلیه شمردهاند .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |